آثار سلمان ساوجی

صفحه 30 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 ما از در او دور و چنین بر در و بامش باد سحری می‌گذرد، باد حرامش!

2 تا بر گل روی از کله‌اش دام نهادی مرغان ز هوا روی نهادند به دامش

3 ای مرغ ز دام سر زلفش خبرت نیست گستاخ از آن می‌گذری، بر سر مباش

4 روی تو بهشت است که شهدست لبانش لعل تو عقیق است که مشک است ختامش

1 با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو

2 تا کی به بوی عنبرین زنجیر زلف سر کشت؟ آشفته پویم در به در دیوانه گردم کو به کو

3 من مست ورندو عاشقم، وز زهد و تقوی فارغم بد گوی را در حق من، گوهر چه می‌خواهی بگو

4 ای در خم چوگان تو، گوی دل صاحبدلان دل گوی می‌گردد ترا میلی اگر داری بگو

1 خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن

2 چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن

3 ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن

4 اگر کامم نمی‌بخشی، ز لب باری، دمی می ده که از آب حیاتت من هوس دارم دمی خوردن

1 دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران

2 الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران

3 شبی احوال بیماران بپرس از شمع مومن دل که بیمارست و می‌سوزد همه شب بحر بیماران

4 مرا ای لعبت ساقی ز جام لعل شیرینت بده کامی که در تلخی سر آمد عمر میخواران

1 بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من

2 تیر مژگان تو از جوشن جان می‌گذرد بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من

3 روز دیوان قیامت که منازل بخشند عرصات سر کوی تو بود منزل من

4 هر کسی می‌کند از یار مرادی حاصل حاصل من غم یارست و خوشا حاصل من!

1 ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان ماوای همه دلها، چه جای دل سلمان؟

2 گر عشق تو با سلمان، زین شیوه کند آخر ای وای دل سلمان، ای وای دل سلمان

3 با شمع رخت کانجا، پروانه جان سوزد خود هیچ کرا باشد، پروای دل سلمان

4 از رود لبت ما را، هم گل شکری فرما زیرا که ز حد بگذشت، سودای دل سلمان

1 ماییم به پای تو در افکنده سر خویش وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش

2 انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر زان پس که برآورد به دست خودم از کیش

3 ای بسته به قصد من درویش میان را زنهار میازار به مویی دل درویش

4 من شور تو دارم که لبان نمکینت دارند بسی حق نمک بر جگر ریش

1 کمترین صید سر زلف کمند تو منم چون تو ای دوست به هیچم نگرفتی چه کنم؟

2 در درونم به جز از دوست دگر چیزی نیست یوسفم دوست من آلوده به خون پیرهنم

3 درگذشت از سر من آب ولی گر دهدم آشنایی مددی دستی و پایی بزنم

4 جان چه دارد که نثار ره جانان سازم؟ یا که سر چیست که در پای عزیزش فکنم؟

1 زحمت ما می‌دهی، زاهد تو را با ما چه کار عقل و دین و زهد را با عاشق شیدا چه کار؟

2 می‌خورد صوفی غم فردا و ما می می‌خوریم مرد امروزیم، ما را با غم فردا چه کار؟

3 جای عیاران سرباز است کوی عاشقی ای سلامتجوی برو بنشین، تو را با ما چه کار؟

4 راز لعل شاهدان بر زاهدان پوشیده است متقی را در میان مجلس صهبا چه کار

1 هر خدنگی که ز دست تو به جان می‌رسدم من چه گویم که چه راحت به روان می‌رسدم؟

2 خود گرفتم که به من دولت وصلت نرسد ناوکی آخر از آن دست و کمان می‌رسدم

3 من که باشم که رسد دیدن روی تو به من این قدر بس که به کوی تو فغان می‌رسدم

4 بلبل باغ جمال توام از گلبن وصل گر به رنگی نرسم بویی از آن می‌رسدم

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی