1 در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم از برایت میکشم خود را که قربانت شوم
2 بر سر راهت چو خاک افتادهام یکره بران بر سر ما تا غبار نعل یکرانت شوم
3 آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو گر شبی پروانه شمع شبستانت شوم
4 گر کنی قصد سر من نیستم بر سر سخن گردن طاعت نهم محکوم فرمانت شوم
1 از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم تشنه و مرده ز سرچشمه حیوان رفتیم
2 ما چو یعقوب به مصر، از پی دیدار عزیز آمدیم اینک و با کلبه احزان رفتیم
3 چند گویند رقیبان به غریبان فقیر که گدایان بروید از در ما، هان رفتیم
4 سالها ما به امید نظری سرگردان بر سر کوی تو گشتیم و به پایان رفتیم
1 ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل خیز و در ده ساغری، یاقوت گون چون جام گل
2 گوش کن گلبانگ بلبل چشم نه بر بلبله که اهل دل را میرساند هر یکی پیغام گل
3 عشق و معشوق و جوانی سبزه و آب روان خود همه وقتی خوش آید، خاصه در ایام گل
4 نوبت شاهی است گل را زان سبب هر بامداد نوبت شادی زند، مرغ سحر بر بام گل
1 دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید اشک به دندان گرفت دامن و در پی دوید
2 دید میان دل و دیده که خونست اشک جست برون ز میان، رفت و کناری گزید
3 هر دو جهان دل به باد، که خواهد مگر از طرف آن بهار، بوی هوایی دمید
4 مقصد و مقصود دل، جز دهن تنگ او نیست دریغا که هست، مقصد دل ناپدید!
1 هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
2 پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
3 ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس
4 با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان میرسد فریاد من ای مه به فریادم برس!
1 نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن نشاید شیر مردان را، به هر زخمی ز جا رفتن
2 طریق عاشقان دانی، درین ره چیست ای رهرو؟ غمش را پیروی کردن، بلا را پیشوا رفتن
3 بساط حضرت جانان، به سر باید سپرد ای جان که جای سرزنش باشد، چنان جایی به پا رفتن
4 مقام کعبه وصل تو، دور افتاده است از ما نه ساز رفتن است آنجا، مرانی برگ نارفتن
1 بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم ور جنت فردوس بود، دوست ندارم
2 از دست رقیبان نروم، ور برود سر من خاک در دوست به دشمن نگذارم
3 پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک از دیده من رفت و نیامد به کنارم
4 آن دم که دهم جان و به خاکم بسپارند من خاک درش را به دل و جان نسپارم
1 ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من خود چه باشد جز تو و دیدار تو مقصود من
2 مایه عمرم شد و سود من از عشقت فراق این بد از بازارسودایت زیان و سود من
3 تو طبیب و من چنین بیمار و شربت خون دل با چنین تیمارگی ممکن بود بهبود من؟
4 آه دود آلود من، روزی خرابیها کند هان هذر کن زینهار از آه دود آلود من!
1 چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن
2 بر یاد روی خوبان، می میخوریم والحق ذوقی تمام دارد، بر گل شراب خوردن
3 ترکان چشم مستت، آوردهاند رسمی از خون شراب دادن، وز دل کباب خوردن
4 از مستی صبوحی، قطعا نمیتوانم یک جام می چو عیسی، با آفتاب خوردن
1 زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز وقت من شوریده به هم بر زدهای باز
2 زان روی نکو چشم بدان دور که امروز بر مه زدهای طعنه و در خور زدهای باز
3 از غالیه رسمی زدهای بر گل و شکر امروز همه بر گل و شکر زدهای باز
4 بر ساغر عیشم زدهای سنگ ولیکن با تو چه توان گفت که ساغر زدهای باز؟