آثار سلمان ساوجی

صفحه 26 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من عشق است عادت تو و در دست خوی من

2 جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد! آن روز را که کم شود این آرزوی من

3 برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت: بنشین که نیست راه برون شد ز کوی من

4 خون می‌خورم به جای می و ذوق مستیم داند کسی که خورد دمی از سبوی من

1 ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق! ز اشتیاق لب لعلت، به لبم جان مشتاق

2 دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق

3 جان محبوس تن من به تمنای رخت عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق

4 چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق بیش از آنم من مهجور، به جانان مشتاق

1 هر دم به تیز غمزه دلم را چه می‌زنی؟ خود را گذاشتم به تو خود در دل منی

2 بر هم زند ابروی و چشم تو وقت من خود وقت کیست آنکه تو بر هم نمی‌زنی؟

3 ای رهروان عشق چو پرگار دورها گردیده در پی تو به نعلین آهنی

4 سر تا سر جهان ظلمات است و یک چراغ مردم نهاده‌اند همه سر را به روشنی

1 جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن بس نازک است جانب رویش رها مکن

2 از من دلا منال که دادی مرا به دست کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن

3 دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر خود رفته‌ای و دیده شکایت ز ما مکن

4 درد محبتی اگرت در درون بود زنهار جز به داغ جبینش دوا مکن

1 عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم

2 من خراب مسجد و افتاده سجاده‌ام می‌روم باشد که خود را در خرابات افکنم

3 ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت گر بجویی باز یابی خون او در گردنم

4 زاهدا با من مپیما قصه پیمان که من از پی پیمانه‌ای صد عهد و پیمان بشکنم

1 عارفا لعل لبش می می‌دهد هشیار باش چشم مستش رهزن خواب است هان! بیدار باش

2 گر به دین عشق او منکر عقل است و دین، از عقل و دین بیزار مباش

3 عیسی لطفش دوا می‌بخشد و جان می‌دهد گر تو داری این هوس گه مرده گه بیمار باش

1 می‌برد سودای چشم مستش از راهم دگر از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟

2 دیده می‌بندم ولی از عکس خورشید بلند در درون می‌افتد از دیوار کوتاهم دگر

3 هست در من آتشی سوزان، نمی‌دانم که چیست؟ این قدر دانم که همچون شمع می‌کاهم دگر

4 هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم تازه می‌گردد هوای هر سحرگاهم دگر

1 کارها دارد دل من با لب جانان هنوز دور حسنش راست اکنون اول دوران هنوز

2 در بهار حسنش از صد گل یکی نشکفته است گرد گلزارش کنون بر می‌دهد ریحان هنوز

3 روزی از چوگان زلف دوست تابی دیده‌ام لاجرم چون گوی می‌گردیم سرگردان هنوز

4 بر سر بازار عالم راز من در عشق تو آشکار شد ولی من می‌کنم پنهان هنوز

1 چوگان زلفش از دل من برد گو ببر ای دل بگیرش آن خم چوگان و گو ببر

2 در زحمتم ز درد سر و گفت و گوی عقل ای عقل از سرم برو این گفت و گو ببر

3 ای آشنا چه در پی بیگانه می‌روی؟ آن را که درد توست تو درمان او ببر

4 صوفی هنوز صافی رندان نخورده‌ است ساقی برای او قدحی زین سبو ببر

1 چون خاک شوم وز گل من خار برآید زان خار ببوی تو همه گل ببر آید

2 از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید

3 هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد زان خاک همه خون دل و دیده برآید

4 گر خاک سر کوی تو چون مشک ببویند زان خاک معطر همه بوی جگر آید

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی