آثار سلمان ساوجی

صفحه 25 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

2 خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

3 مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر دل از دستش برون آرم، ولی دلبر نمی‌آید

4 بر آن بودم که چون دولت، در آید از درم روزی به هر بابی که کوشیدم از آن در در نمی‌آید

1 نامم به زبان بردن، گیرم که نمی‌شاید در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید

2 نظاره آن منظر، صاحب نظری باید سرگشته این سودا، ثابت قدمی شاید

3 بر آب زند هر دم، این دیده نمناکم نقش تو و جز نقشت، در دیده نمی‌شاید

4 چون با سر زلف توست، کار من شوریده کار من اگر دارد، پیچی و خمی شاید

1 می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

2 گر دل و جان من دلشده بودی بر جای کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

3 رقم هستی من عاقبت از لوح وجود برود لیک بماند اثر سودایش

4 لایق ضرب محبت نبود هر قلبی که ز اخلاص حکایت نکند سیمایش

1 هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران عارضی عشق است، نتوان نهادن دل بر آن

2 حسن دریایی است بی‌پایان و آبش گوهر است عاشق صاحب نظر دارد مراد از دلبران

3 دیگرم غیر از تو میل صحبت دیگر نماند آنکه مشغول تو شد دارد فراغ از دیگران

4 چون نماید روی زیبا فتنه‌ها بینی درین درگشاید چشم جادو پرده‌ها یابی در آن

1 چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟ یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟

2 به امیدی که رسد در تو دل خام طمع سالها دیگ هوس پخت و به آخر نرسید

3 قصه این دل دیوانه درازست و مپرس: که در آن سلسله زلف پریشان چه کشید؟

4 قصه راز تو مردیم و نگفتیم به کس بشنو این قصه که هرگز به جهان کس نشنید

1 باز می‌افکند آن زلف کمند افکن او کار آشفته ما را همه در گردن او

2 مکش ای باد صبا دامن گل را که نهاد کار خود بلبل سودا زده بر دامن او

3 آتش عارض او از دل ماهر دودی که برآورد بر آمد همه پیرامن او

4 اینکه مویی شده‌ام در غم آن موی میان کاج ( کاش ) مویی شدمی همچو میان بر تن او

1 خیال خود همه باید، ز سر به در کردن دگر به عالم سودای او گذر کردن

2 زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن

3 به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد سودا دیده نباید، در آن نظر کردن

4 چو شمع در نظر او شبی هوس دارم به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن

1 به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم

2 حلقه شد پشت من از بار و من آهن دل همچنان در هوست روی بدین در دارم

3 ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟ هر شب از خاک درت بالش و بستر دارم

4 ساغرم پر می و می در سر و سر بر کف دست تو چه دانی که من امروز چه در سر دارم

1 در راه غمت کرده ز سر پای بپویم ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم

2 در بحر غم عشق که پایاب ندارد غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم

3 در دامن پاک تو نشاید که زنم دست تا ز آب و گل خویش به کل دست بشویم

4 آشفته زلف تو چنانم که گل من هر کس که ببوید شود آشفته ببویم

1 ای عمر باز رفته، نمی‌آیی از سفر وی بخفت خفته، هیچ نداری ز ما خبر

2 ما همچنان خیال تو داریم، در دماغ ما همچنان جمال تو داریم، در نظر

3 از بوی تو هنوز نسیم است با صبا وز روی تو هنوز نشانی است در قمر

4 سر می‌زنیم بر در سودای وصل و هیچ از سر خیال وصل نخواهد شدن بدر

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی