آثار سلمان ساوجی

صفحه 23 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده

2 از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی در میکده‌ها چشم سیاه تو کشیده

3 چشمت به اشارت دل من برد و فدایت چیزی که اشارت کنی ای دوست بدیده!

4 زلف تو بپوشد سراپای قدت را آن شعر قبایی است به قد تو بریده

1 قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این اشکم روان شدست، ز عین عناست این

2 در خویش ره نداد دلم هیچ صورتی غیر خیال دوست که گفت آشناست این؟

3 عمریست تا نشسته‌ام ای دوست بر درت! نگذشت بر دلت که برین در چراست این؟

4 می‌گفت: کام جان تو از لب روا کنم این خود نکرد جان به لب آمد رواست این

1 آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام وز سرم بیرون نخواهد رفتن این سودای خام

2 چون قدح در دل نمی‌آید مرا الا که می چو صراحی سر نمی‌آرم فرو الا به جام

3 باده گر بر کف نهم، با یاد او بادم حلال باد اگر بر من وزد، بی بوی او بادم حرام

4 من به بویش گه به مسجد می‌روم گاهی به دیر مست آن بویم ندانم این کدام است آن کدام؟

1 بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم

2 غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم بخت اگر یار شود باز جوان می‌گردم

3 دیده‌ام طلعت زیباش که آنی دارد این چنین واله و مست از پی آن می‌گردم

4 تا نسیمی سر زلف تو بیابم چو صبا شب همه شب من بیمار به جان می‌گردم

1 ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من در آب و آتش هر دم از خاک درت باد ختن

2 آب است و آتش جام می خاک است تن با دست جان بنشان به آب آتشین، این گرد و خاک و باد من

3 گردم زند باد از گلت کابست و آتش خاک او باد آتش و خاک افکند، در آْب نسرین و سمن

1 ما به دور باده در کوی مغان آسوده‌ایم از جفا و جور و دور آسمان آسوده‌ایم

2 در حضور ما نمی‌گنجد گرانی جز قدح راستی ما از حضور این گران آسوده‌ایم

3 زاهدم گوید که فردا خواهم آسود از بهشت گو: برو زاهد بیاسا ما از آن آسوده‌ایم

4 چرخ در کار زمین است و زمین در بار چرخ هر یکی را حالتی ما در میان آسوده‌ایم

1 سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین بستده لشکر رومش ز حبش لشکر چین

2 رسته و بسته به دست بت من سنبل‌تر وز سرش رسته فرو هشته دو صد سنبل چین

3 حلقه در حلقه گره در گره و بند به بند پیچ در پیچ و زره در زره و چین در چین

4 در خطا و ختن ای خسرو خوبان خطا چون تو ترکی نبود در همه چین و ماچین

1 جان قتیل توست، بردارش مکن چون عزیزش کرده‌ای، خوارش مکن

2 چشم مستت را ز خواب خوش ممال فتنه بر خوابست، بیدارش مکن

3 زلف را یکبارگی بر بند دست در ستم با خویشتن یارش مکن

4 صوفیا صافی کن از غش قلب را یادگر سودای بازارش مکن

1 کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش اختیاری کو ندارد اختیاری، گو مباش

2 کار و بار روز بازار جهان هیچ است، هیچ کار اگر این است، ما را هیچ کاری گو مباش

3 ما برون از شش جهت داریم عالی گلشنی گر نباشد گلخنی بر رهگذاری گو مباش

4 گر سپهر از پای بنشیند، بخاری گو مخیز ور زمین از جای برخیزد، غباری گو مباش

1 پرده از رویش ای صبا بردار! وین حجاب از میان ما بردار

2 به تماشای جان، ز باغ رخش دامن زلف مشکسا بردار

3 همرهانیم، در طریق وفا من به سر می‌روم، تو پا بردار

4 چون غبار من اوفتان خیزان می‌توانی مرا دمی بردار

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی