آثار سلمان ساوجی

صفحه 27 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم من نی نیم که هر دم، از دست دوست نالم

2 گر خون دل خورندم، چون جام می بخندم ور سرزنش کنندم، چون شاخ رز ننالم

3 آسودگان چه دانند، احوال دردمندان؟ آشفته حال داند، آشفتگی حالم

4 پروانه وار خواهم، پرواز کرد لیکن کو آن مجال قربم کو آن فراغ بالم

1 به غیر صورت او هر چه آیدم در دل به جان دوست که باشد تصور باطل

2 به کوی دوست که خاکش به آب دیده گل است که برگذشت که پایش فرو نرفت به گل

3 قتیل تیغ تو خواهیم گشت تا در حشر بدین بهانه بگیریم دامن قاتل

4 همی رویم به راهی که نیستش پایان فتاده‌ایم به بحری که نیستش ساحل

1 در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس حال شکستگان کمند بلا بپرس

2 وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را ما را که کشته‌ای بجدایی، جدا بپرس

3 حال شکستگان همه فی الجمله باز جوی چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

4 خونم بریخت چشم تو گو از خدا بترس آخر چه کرده‌ام ز برای خدا بپرس

1 باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی خون من ریختی و جان مرا پروردی

2 شرط کردی که دل سوختگان را نبرم دل من بردی و آن قاعده باز آوردی

3 خیز و چون گرد زنش دست به دامن نه چنان کاستین بر تو فشاند تو ازو برگردی

4 جز صبا نیست بریدی که برد نامه به دوست خنکا باد صبا گر نکند دم سردی

1 ای صبا برخیز و کوی دلستان ما بپرس جان ما آنست، حال جان ما آنجا بپرس

2 اندک اندک پیش رو، وآن جان بیمار مرا زیر لب بسیار بسیار از زبان ما بپرس

3 خفته است آن نرگس بیمار و ابرو بر سرش حال بیماران ز جان ناتوان ما بپرس

4 انحرافی در مزاج مستقیم سرو ماست گو بیا چون است سر و بوستان ما بپرس

1 بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه پیغام تو آورد صبا سلمه الله

2 چون خاک رهم بود قراری و سکونی باد آمد و بر بوی توام می‌برد از ره

3 باد سحر از بوی تو بخشید مرا جان بادم به فدای قدم باد سحرگه

4 ای خیل خیالت سر زلفت به شبیخون هر نیم شبی بر سر من تاخته ناگه

1 من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟ دست من گیر خدا را، که ز پا افتادم

2 به کمند سر زلف تو گرفتار شدم تا چه کردم که درین دام بلا افتادم

3 گلبن عمر مرا هجر تو از بیخ بکند تا نگویی که من از باد هوا افتادم

4 پیش ازان کز لب و دندان تو یابم کامی چون زبان در دهن خلق خدا افتادم

1 دلا من قدر وصل او ندانستم تو می‌دانی کنون دانستم و سودی نمی‌دارد پشیمانی

2 شب وصل تو شد روزی و قدرش من ندانستم به دشواری توان دانست قدر آسانی

3 به بایدی نا گه از رویت فتادم دور چون مویت به سر می‌آورم دور از تو عمری در پریشانی

4 به آب دیده هر ساعت نویسم نامه‌ای لیکن تو حال ما نمی‌پرسی و نقش ما نمی‌خوانی

1 داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو رفت و جز خون جگر کاری دگر نگشاد ازو

2 ناله و فریاد من رفت از زمین تا آسمان ناله از دل می‌کند فریاد ازو فریاد ازو

3 در پی دل چند گردم کاب رویم ریخت دل دست خواهم شست ازین پس هرچه باداباد ازو

4 می‌نشاند باد سرد دل چراغ عمر من حاصل عمرم نگر چون می‌رود بر باد ازو

1 بر گل رفتم از غالیه تر زده‌ای باز گل را به خط نسخ قلم در زده‌ای باز

2 گل را ز رهی ساخته‌ای از گره زلف تا راه کدامین دل غمخور زده‌ای باز

3 بر گل زده‌ای حلقه و بر تنگ شکر قفل امروز همه بر گل و شکر زده‌ای باز

4 آن ژاله صبح است و ا آب حیات است یا آب گل ترکه به گل بر زده‌ای باز

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی