آثار سلمان ساوجی

صفحه 19 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد

2 بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری حقا که بسی سردتر از باد خزان شد

3 خاک از نفس باد صبا بوی خوشت یافت بر بوی خوشت روی هوا رقص کنان شد

4 تا بر در میخانه جان، لعل تو زد مهر در مصطبه‌ها رطل می لعل گران شد

1 تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد خلوت ما را شبی، شمع تو، تابی نداد

2 خواست که از گوشه خواب، درآید به چشم خانه، خیال تو داشت، مدخل خوابی نداد

3 مست شدم بر درش، باز به یک جرعه می حرمت مستی نداشت، داد خرابی نداد

4 آمدمش تشنه لب، بر لب دریای وصل بر لب دریا مرا، شربت آبی، نداد

1 دل، در برم گرفت و پی یار من برفت لب بوسه داد و جان و روان از بدن برفت

2 چون دید دل، که قافله اشک می‌رود با کاروان روان شد و از چشم من برفت

3 بلبل شنید ناله من، در فراق یار مستانه، نعره‌ای زد و از خویشتن برفت

4 آن کس که باز ماند ز جانان برای جان یوسف گذاشت، در طلب پیرهن برفت

1 گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد یا نسیمش که به خاک سر کوی تو رسد

2 از خط سبز تو در آتشم ای آب حیات! رشکم آید که خضر بر لب جوی تو رسد

3 ز آفتابم شده در تاب که در روی تو تافت تاب خورشید چه باشد که به روی تو رسد؟

4 چشم بد دور ز روی تو و خود چشم بدان حیف باشد که بدان روی نکوی تو رسد

1 جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟ وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟

2 حالم صبا گر بشنود، حالی رسول من شود لیکن چنین کو می‌رود افتان و خیزان کی رسد؟

3 من دور از آن جان و جهان، همچون تنی‌ام بی‌روان وز غم رسید این تن به جان، گویی به جانان کی رسد؟

4 کردم غمش بر جان گزین، بادش فدا صدجان ازین جان گرچه باشد نازنین، هرگز به جانان کی رسد؟

1 هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا می‌کشند چون سر زلفت بدوشم بی‌سرو پا می‌کشند

2 بارها کردم من از رندی و قلاشی کنار بازم اینک که در میان شهر، رسوا می‌کشند

3 گفته بودم: در کشم دامن ز خوبان، لیک بس ناتوانان را به بازوی توانا می‌کشند

4 ما ز رسوایی نیندیشیم، زیرا مدتی است تا خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشند

1 مرا که چون تو پری چهره دلبری باشد چگونه رای و تمنای دیگری باشد؟

2 نه در حدیقه خوبی بود چنین سروی نه در سپهر نکویی چو تو خوری باشد

3 نه ممکن است نبات خطت بر آن دال است که خوشتر از لب لعل تو شکری باشد

4 خیال چشم و رخت تا بود برابر چشم گمان مبر که مرا خواب یا خوری باشد

1 ز کویش نسیم صبا بوی برد به بویش دلم پی بدان کوی برد

2 دل از چنبر زلف او چون جهد؟ که باد سحر جان به یک سوی ‌برد

3 خیال کنارش بسی داشتند ز هی پیرهن کز میان گوی برد!

4 به پشتی رویش قوی گشت زلف دل عالمی را از آن روی برد

1 گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند گاه در خانقهم صوفی صافی دانند

2 تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما تا به هر نام که خواهند مرا می‌خوانند

3 باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟ گر چه روز و شبشان اهل سخن می‌رانند

4 با غم عشق تو گودین برو و عقل ممان عقل و دین هر دو به عشق تو کجا می‌مانند

1 گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

2 گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

3 گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟ گفتا که فلک بر من بد مهر به کین بود

4 گفتم که قرین بدت افکند بدین روز گفتا که مرا بخت بد خویش قرین بود

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی