آثار سلمان ساوجی

صفحه 18 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود می‌آید او و عقل من از جا همی رود

2 حوریست بی‌رقیب که از روضه می‌چمد جانیست نازنین که به تنها همی رود

3 از زنگبار زلف پراکنده لشگری بر خویش جمع کرده به یغما همی رود

4 ما را اگر چه ساخت به خواری چو خاک راه شکرانه می‌دهیم که بر ما همی رود

1 نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد؟ دمادم می‌زند یارش، ز دست یار می‌نالد

2 نشسته بر ره با دست و بادش می‌زند هر دم از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد

3 دمیدندش دمی در تن از آنرو روح می‌بخشد بریدندش زیار خود، از آنرو زار می‌نالد

4 ز بیماری چنانش تن نحیف و زار می‌بینم که بر هر جا که انگشتش نهی صد بار می‌نالد

1 آخرت روزی ز سلمان یاد می‌بایست کرد خاطر شاد می‌بایست کرد

2 عهدها کردی که آخر هیچ بنیادی نداشت روز اول کار بر بنیاد می‌بایست کرد

3 داد من یک روز می‌بایست دادن بعد از آن هرچه می‌شایست از بیداد، می‌بایست کرد

4 اشک من از مردم چشمم بزاد آخر تو را رحمتی بر اشک مردم زاد می‌بایست کرد

1 به حضرت تو، که یارد، که قصه‌ای ز من آرد؟ به غیر باد و برآنم که باد، نیز نیارد

2 اگر نسیم نماید، کسالتی به رسالت سلام من که رساند، پیام من که گزارد؟

3 نسیمی از سر زلف تو می‌خرم به دو عالم وگر چه خود همه عالم، نسیم زلف تو دارد

4 خیال روی تو در چشم ما و ما، متحیر در آن قلم که چنین صورتی بر آب، نگارد

1 یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد هر وعده که آنم به جفا داد، وفا کرد

2 مهر تو بر آیینه دل پرتوی انداخت ماننده ماه نوم انگشت نما کرد

3 هر جور که دیدم ز جهان، جمله جفا بود این بود جفایش که مرا از تو جدا کرد

4 مسکین سر زلفت که صبا رفت و کشیدش بر بویش اگر مست نگشت از چه رها کرد؟

1 لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند هرچه دامن گیردم دامن، بر آن خواهم فشاند

2 دامن آخر زمان دارد غبار حادثه آستین بر دامن آخر زمان خواهم فشاند

3 از سر صدق و صفا، چون صبح خواهم زد نفس وندران دم بر هوای دوست، جان خواهم فشاند

4 پای عزلت بر سر کون و مکان خواهم نهاد دست همت بر رخ جان و جهان خواهم فشاند

1 ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد سودای باده پختن، سودای خام باشد

2 از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی وز شکر لب او، سکری مدام باشد

3 با قد تو صنوبر، در چشم ما نیاید او کیست تا قدت را، قایم مقام باشد؟

4 جان خواست لعلت از من، گر می‌برد حلالش جان تا لب تو خواهد، بر من حرام باشد

1 هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت درد پر ورد محبت، بار درمان بر نتافت

2 هر دماغی، کز هوای خاک کویش برد، بوی از نسیم صبحدم، بوی گلستان بر نتافت

3 پرتو دیدار جانان تافت بر جان، در ازل دیده جان پرتو دیدار جانان، بر نتافت

4 دل ز غوغای تو و غوغای می‌آمد به تنگ بود ملکی مختصر حکم دو سلطان بر نتافت

1 نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد

2 ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟ حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟

3 تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال اثر مهر توام روز به روز افزون شد

4 در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد

1 آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت

2 پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع گو فرو مگذار، تا پیدا شود، راز نهفت

3 لذت سوز غمش، جز سینه بریان نیافت گوهر راز دلم، جز دیده گریان نسفت

4 تا خم ابروی شوخ او، به پیشانی است، طاق در سر زلفش، دل من، با پریشانی است جفت

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی