الماس به زخم دل فگاران از سلیم تهرانی رباعی 48
1. الماس به زخم دل فگاران ریزند
سیماب به جام بی قراران ریزند
1. الماس به زخم دل فگاران ریزند
سیماب به جام بی قراران ریزند
1. جمعی که به هند رانده از ایرانند
چلمرد در سرای سنبل خانند
1. در خانه مرا نه بیم ماند و نه امید
نه قفل کنون به کار دارم، نه کلید
1. ماییم درین گلشن پر بیم و امید
آشفته و تیره روز چون سایه ی بید
1. ای خواجه ترا چه پیرهن می باید؟
آن جسم کثیف را کفن می باید
1. در باغ، رخت چو سوی گل می آید
رنگی تازه به روی گل می آید
1. صبح است و نوای بلبلی می آید
زان طره نسیم سنبلی می آید
1. هرکس در کینه زد، دل آزاری دید
از کرده ی خویشتن بسی خواری دید
1. عید است، دکان زهد را تخته کنید
چون آینه دلها همه یکلخته کنید
1. ای اهل سخن از کرمت شکرگزار
مثقال هنر پیش تمیزت خروار
1. چون چشم حسود است جهان برمن شور
آواره ی عالمم چو بیت مشهور
1. افسوس که از شورش این بحر خطیر
عاجز گردید ناخدای تدبیر