1 بی جذبه ی دوستان ز جا نتوان رفت هر راه که نیست رهنما، نتوان رفت
2 فریاد مؤذن بشنو تا دانی ناخوانده به خانه ی خدا نتوان رفت
1 در بحر نیابد اگر از فیض تو قوت اورنگ صدف شود گهر را تابوت
2 گر زان که نه لطف تو برو آب زند در آتش رنگ خود بسوزد یاقوت
1 نوروز شد و زد به گلستان ز فرح طاووس بهار، چتر از قوس قزح
2 در بزم ز جوش گل ز بس جای نماند استاده چو لاله بر سر پای، قدح
1 جمعند در انجمن چو ارباب عناد خیزد ز نفس درازی خامه فساد
2 از پنج فزون گشت چو ابیات غزل بر پنجه ی او بود چو انگشت زیاد
1 ای غمزه ی تو نهاده رسم بیداد مژگان تو خونریز چو تیغ جلاد
2 از داغ جدایی تو هفت اعضایم مچون نی هفت بند، دارد فریاد
1 عید تو همیشه در طرب سازی باد کار تو چو خورشید سرافرازی باد
2 در بزم تو چرخ از سرانگشت هلال چون کاسه ی چینی به خوش آوازی باد
1 نوروز تو از گل به قدح سازی باد با لاله رخان کار تو گلبازی باد
2 اوراق نشاط را به بزمت دایم شیرازه ز موج می شیرازی باد
1 عید تو به سامان ز طرب سازی باد انجام نشاط تو در آغازی باد
2 تا بال همای عید باشد مه نو اقبال تو در بلندپروازی باد
1 ایزد ما را ز لطف چون جان می داد ای کاش دلی امین ایمان می داد
2 می آمد ازو بیش ازینها به ظهور نفس ما را اگر به شیطان می داد
1 چون حرف تب تو در میان می افتد پیمانه ز دست می کشان می افتد
2 افلاک ز لرزیدن تو می لرزد برخیز، وگرنه آسمان می افتد