مهری به دلم چو نور در باصره از سلیم تهرانی رباعی 84
1. مهری به دلم چو نور در باصره ای
شوری به سرم چو دود در مجمره ای
1. مهری به دلم چو نور در باصره ای
شوری به سرم چو دود در مجمره ای
1. از تندی مرکب نه ز زین افتادی
گویم ز چه ای قبله ی دین افتادی
1. هرگز نرسانیده سعادتمندی
از پهلوی خود فیض به حاجتمندی
1. ای ساغر می اگر گهر می بودی
مقبول جهان کی این قدر می بودی
1. ای غیر که همچون مژه از گریه تری
وز ذوق نوای عاشقی بی خبری
1. از یک طرف آشنا و غیری داری
وز سوی دگر، کعبه و دیری داری
1. این پیکر زرین که جهان گشته بسی
آرام چو سیماب ندارد نفسی
1. گه منع کنندم ز غم مشتاقی
گه طعنه زنندم ز شراب و ساقی
1. از شورش دریاست دلم غمخورکی
خوش نیست صدای آب جز شرشرکی
1. ای دشمن اهل سخن از بی سخنی
در عیب هنر، کار تو گوهرشکنی
1. چون شعله ز خویش باش افروختنی
ذاتی بود این هنر، نه آموختنی