1 دیگر ز بهار، شورش مرغان است وز نغمه چمن چومجلس مستان است
2 از سبزه زمانه عرصه ی کشمیر است وز لاله چمن دیار داغستان است
1 یخ بسته جهان ز بس ز تأثیر هوا شد موجه ی آب همچو موج خارا
2 در صفحه به شکل نقطه گردیده الف از بس که شده غنچه ز تاب سرما
1 مال دنیا که منعمان را جان است فرداست که صرف کار محتاجان است
2 تا چند به پشت گاو، خر خواهد بود آخر گذر پوست به سراجان است
1 دل از غم عشق گلرخان بی تاب است آغشته به خون چو لاله ی سیراب است
2 هر جزوی ازان بود بر نوخطی گویی دل من نسخه ی استکتاب است
1 می آیی و مطلب دل این بود، بیا نزدیک شدی و شوق افزود، بیا
2 از روزن دیده، چشم دل بر راه است ای روشنی دیده و دل، زود بیا
1 در دل همه در گره گشایی ست خدا با ما به سر لطف خدایی ست خدا
2 مفلس چو شدیم، رو به او می آریم معشوقه ی روز بینوایی ست خدا
1 رخشت که دمش علامت چوگان است در دعوی خود چو گوی در میدان است
2 رنگین شود از رنگ خوشش دست، مگر در خانه ی زین تو حنابندان است؟
1 میخانه طرب خیز چو طبع مست است دیوار غم از بلندی خم پست است
2 مردافکنی و زور سبوی می بین گویی که ز خاک رستم یک دست است!
1 این عشق که برق عافیت پرداز است جان پرور ما چو شعله ی آواز است
2 بیماری عشق در وجود مردان همچون تب شیر و یرقان باز است
1 دیگر ز چمن خرمی اخراج شده ست سامان گل از خزان به تاراج شده ست
2 پروانه به بخت خویشتن می نازد بلبل به گل چراغ محتاج شده ست