درویش که با قناعت و صبر بود از سعیدا رباعی 73
1. درویش که با قناعت و صبر بود
در چشم جهانیان به از بدر بود
...
1. درویش که با قناعت و صبر بود
در چشم جهانیان به از بدر بود
...
1. ای از خوف تو آسمان جامه کبود
وی در ره تو زمین مسکین به سجود
...
1. خود را تو مبین که بی خدا نتوان بود
با آن که سوا شدی سوا نتوان بود
...
1. بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود
گشتند [عدوی] هم خلیل و نمرود
...
1. تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود
از رشتهٔ کار تو گره وانشود
...
1. تا جسم مکدرت همه جان نشود
خورشید معانی تو تابان نشود
...
1. تا از میلی دلت گریزان نشود
هرگز راهی تو را به جانان نشود
...
1. کوه غم یار کندن آسان نشود
تا تیشهٔ طبع نفس، سوهان نشود
...
1. از ذکر زبان، انس به جانان نشود
بی جاذبهٔ کس صاحب عرفان نشود
...
1. از مطلب من درد طلب من زاید
وز راحت من گرد تعب می زاید
...
1. اشعار سعیدا به نظامی نرسید
لطف سخنش به خاص و عامی نرسید
...
1. ای هرزه درا ناله و افغان بگذار
تا دم نزنی دگر دل و جان بگذار
...