شوخی که بری ز عالمش می بینم از سعیدا رباعی 109
1. شوخی که بری ز عالمش می بینم
معنی است ولی در آدمش می بینم
...
1. شوخی که بری ز عالمش می بینم
معنی است ولی در آدمش می بینم
...
1. چشمی که از او دو عالمش می بینم
روزش حیران و شب نمش می بینم
...
1. دنیا که وفایش و بقایش معلوم
دردش معلوم و هم دوایش معلوم
...
1. ما دلق ریای خویشتن سوخته ایم
تا طرز طریق فقر آموخته ایم
...
1. تا مشعل دید عیب خامش کردیم
فکر بد و نیک را فرامش کردیم
...
1. جز ناله کسی همنفس خویش ندیدیم
جز درد کسی محرم این ریش ندیدیم
...
1. ما منتهییم و مبتدا هم ماییم
جام می و جام جم نما هم ماییم
...
1. بیرون و درون برو بیا هم ماییم
اشکسته و سنگ و مومیا هم ماییم
...
1. آدم یک آدم است و یک صورت و جان
لیکن تفریق در مقام است و مکان
...
1. ای بسته میان تو کمر بر دل و جان
بادا دو جهان فدای آن موی میان
...
1. عالم جسم و محمدش آمده جان
چو جان گفتم چو روح گردید روان
...
1. ای از تو جهانیان به دادند و فغان
خورشید و قمر در طلبت سرگردان
...