با نفس دغل تو بدگمان باشی به از سعیدا رباعی 133
1. با نفس دغل تو بدگمان باشی به
تا بتوانی تو ناتوان باشی به
...
1. با نفس دغل تو بدگمان باشی به
تا بتوانی تو ناتوان باشی به
...
1. دل رفت ز خود هنوز جان نارفته
آمد به کنار از میان نارفته
...
1. این عالم ما که بی نظیر افتاده
هر سو طفل و جوان و پیر افتاده
...
1. ای باده فروش بادهٔ صاف بده
با من خبر از مقام اعراف بده
...
1. ساقی آورد ساغری بگزیده
گفتا که بگیر ای ز من رنجیده
...
1. در راه وفا ندیده ام قافله ای
از پا افتاده ای برد مرحله ای
...
1. ای دل نفسی صاحب عرفان نشدی
بر درد کسی هیچ تو درمان نشدی
...
1. یاری دارم که رشک حور است و پری
گه ناز به خود دارد و گه با دگری
...
1. ای عهدشکن قیمت ما را چه شناسی
تا مهر نورزی تو وفا را چه شناسی
...
1. آن بدگهری که بد بود با نیکی
دیو است به نیک و دد بود با نیکی
...
1. او معنی معنی است که را آن معنی
تا فهم کند معنی آن زان معنی
...
1. تا کش و فش و عمامه را ته نکنی
سیر فلک و ستاره و مه نکنی
...