یاری دارم که روش دیدن نتوان از سعیدا رباعی 121
1. یاری دارم که روش دیدن نتوان
وز سلسلهٔ موش بریدن نتوان
...
1. یاری دارم که روش دیدن نتوان
وز سلسلهٔ موش بریدن نتوان
...
1. عرفان به خدا هیچ ندارند جهان
این حرف سبک نیست گران است گران
...
1. رفتی به سفر از پی تسخیر جهان
تا خلق خدا شوند در امن و امان
...
1. وهمی به خیال کرده جا نام جهان
از وهم جهانیان شده سرگردان
...
1. بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان
هر سو گردید موج هاست دست افشان
...
1. تا کی به لباس عاریت بند شدن
از کسب کمال خویش خرسند شدن
...
1. زینهار که کارها به خود آسان کن
هر نیک و بدی که می کنی پنهان کن
...
1. بی یار شدم یک نفسم یاری کن
غمخوار شدم مرا تو غمخواری کن
...
1. گاهی نزدیک و گاه دورم از تو
گه مضطرب و گاه صبورم از تو
...
1. ای شیخ کرامت منما رهبر شو
نی چون کاغذ ز باد بالاپر شو
...
1. چون موم بر آتشی رسی آب مشو
چون رشته ز تاب خویش بی تاب مشو
...
1. ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟
ای داده به تن نقد روان جانان کو؟
...