آن خانه برانداز که خود راهبر ماست از سعیدا غزل 96
1. آن خانه برانداز که خود راهبر ماست
همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست
...
1. آن خانه برانداز که خود راهبر ماست
همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست
...
1. هر چیز که رو می دهد از ماست که بر ماست
هر چند که او می دهد از ماست که بر ماست
...
1. صافیدلی چو آینه در این زمان کم است
ور هست همچو آب روان در پی هم است
...
1. آن آفرین جهان که نگهدار عالم است
هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است
...
1. آن که نامش جان جانان است آن جانان ماست
آن که قربان میشود هردم به جانان، جان ماست
...
1. نه همین خندهٔ گل از پی نشو است و نماست
ای بسا گریه که چون شمع ز باد است و هواست
...
1. چه شور است این که در کاشانهٔ ماست
که عقل ذوفنون دیوانهٔ ماست
...
1. جولانگه معنی دل هشیار نعیم است
فیض سحر از دیدهٔ بیدار نعیم است
...
1. در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
...
1. جفاهای نگاهش ظاهر از لب های خندان است
جهان را دوستی امروز از صبحش نمایان است
...
1. جامه از رنگ و از گلشن بدن است
آفتابی به زیر پیرهن است
...
1. وعظ ما ناگفتن است و درس ما ناخواندن است
راه ما نارفتن و بنیاد ما افتادن است
...