1 صورت اندیش کی از معنی ما باخبر است؟ پای خوابیده چه داند که چه در زیر سر است؟
2 باخبر بودن از آیین جهان نیست کمال کامل آن است که از غیر خدا بی خبر است
3 به قدم سیر جهان کار هوسناکان است سالک آن است که بی منت پا در سفر است
4 غم مخور ای دل اگر بی هنرت می خوانند هست [جایی] که همه عیب تو آنجا هنر است
1 هر کجا مینا و جامی از می گلگون پر است وای بر پیمانه و مینای ما کز خون پر است
2 شیشهٔ ما را شکستی خوب کردی پر نبود خاطر ما را نگه داری ستمگر، چون پر است
3 الفتی دارد به ما اندوه از روز الست گر درون خالی شد از غم، نیست غم، بیرون پر است
4 بسکه دل ها آب گشت از دست چرخ بی وفا از شراب ناب [انده] شیشهٔ گردون پر است
1 دارم بتی و سجده اش ای دل نهانی بهتر است از هر چه گویم خوبتر وز هر چه دانی بهتر است
2 آن قد خرامان گر شود کامم همه حاصل شود مشهور باشد این سخن فتح آسمانی بهتر است
3 در صحبت اهل سخن چون گل تمامی گوش شو گر بلبلی در این چمن سوسن زبانی بهتر است
4 خواهی به کیش جا کنی چون تیر خود را راست کن خواهی در آغوشی روی ای دل کمانی بهتر است
1 هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر است ذوق جانبازی است دل را تا مرا جان در بر است
2 کوه را خون جگر شد آب در راه فنا شاهد این رمز، اندوه دل و چشم تر است
3 ای جمالت جنت و سرو قدت طوبای او وی زنخدان تو زمزم، ای دهانت کوثر است
4 گر از آن مژگان آن رخساره می خواهی مراد نقد جانی هست اینک سنجر است و خنجر است
1 هر زمان بر سر پرشور هوای دگر است هر نفس از دل غمدیده نوای دگر است
2 گاه پیچد به خم زلف و گهی بر کاکل آه دلسوز مرا مد رسای دگر است
3 بیشه ای را که منم شیر نیستانش را هر دم از نالهٔ من برگ و نوای دگر است
4 ای خوشا عالم معنی که به هر چشم زدن بهر دل بردن ما ماه لقای دگر است
1 عاشقان را در جهان فکر و خیال دیگر است غیر تکمیل خود ایشان را کمال دیگر است
2 ماهرویان جهان مانند یارم نیستند دلبر ما را جمال خط و خال دیگر است
3 فتوی پیر خرابات است باید گوش کرد هر که ریزد آبرو خم را وبال دیگر است
4 بار هستی بر درخت نیستی بربسته ای گشته ای مغرور فرع و اصل مال دیگر است
1 دل ناخدای بحر تماشای دیگر است این گوهر یگانه ز دریای دیگر است
2 داغ تو کی به هر دل و هر سینه جا کند این لاله زیب و زینت صحرای دیگر است
3 ز آب عنب کس این همه مستی نمی کند کیفیت من از می و مینای دیگر است
4 زاهد از این عبادت ظاهر چه فایده تن در میان مسجد و دل جای دیگر است
1 به پیش چشم من دریا چه چیز است به ذوق خاطرم صحرا چه چیز است
2 اگر امروز چیزی نیست حاصل بگو ای زاهدا فردا چه چیز است
3 صفات آن لب شیرین ز من پرس مگس داند که در حلوا چه چیز است
4 تماشای تو باشد حاصل چشم وگرنه دیدهٔ بینا چه چیز است
1 در خرابات مغانم جا بس است از دو عالم ساغر و مینا بس است
2 کیست آرد طاقت نظاره اش یک نگاه او به عالم ها بس است
3 شاهد همت بلندی های ما در نظر آن قامت رعنا بس است
4 چون دهم فردا جواب نامه را بی زبانی های ما گویا بس است
1 حرف آن لب شنفتنم هوس است سخن از باده گفتنم هوس است
2 سر او را که اظهر است از شمس باز در دل نهفتنم هوس است
3 چون صبا خاک راه جانان را به دم خویش رفتنم هوس است
4 عمرها غنچه خسب باید بود نفسی گر شکفتنم هوس است