یار را از من چه میپرسی بپرس از دل از سعیدا غزل 72
1. یار را از من چه میپرسی بپرس از دل کجاست
محفل لیلی ز مجنون پرس در محمل کجاست
...
1. یار را از من چه میپرسی بپرس از دل کجاست
محفل لیلی ز مجنون پرس در محمل کجاست
...
1. آه گرمی که به یاد تو ز دل ها برخاست
مرده ای بود ز اعجاز مسیحا برخاست
...
1. به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست
به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست
...
1. حرف هر کس ز فکر خام خود است
جنبش هر که از مقام خود است
...
1. مدح رخ زیبای تو عنوان سعیداست
تعریف قدرت مطلع دیوان سعیداست
...
1. هر آن دلی که به زلف بتی گرفتار است
ز دام جستهٔ تسبیح و قید زنار است
...
1. حلب شهر و نعیما شهریار است
سعادت پیشکار و بخت یار است
...
1. چون دل دلیل نیست تن و [دل] برابر است
آبی که [تشنگی] نبرد گل برابر است
...
1. صورت اندیش کی از معنی ما باخبر است؟
پای خوابیده چه داند که چه در زیر سر است؟
...
1. هر کجا مینا و جامی از می گلگون پر است
وای بر پیمانه و مینای ما کز خون پر است
...
1. دارم بتی و سجده اش ای دل نهانی بهتر است
از هر چه گویم خوبتر وز هر چه دانی بهتر است
...
1. هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر است
ذوق جانبازی است دل را تا مرا جان در بر است
...