آثار سعیدا

صفحه 8 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سعیدا / دیوان اشعار سعیدا / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار سعیدا

1 نازک دلی که آینه دار نزاکت است دایم به فکر نقش و نگار نزاکت است

2 آرامگاه آن قد و بالین ناز او دوش نزاکت است و کنار نزاکت است

3 آن حسن نازپرور و خط بنفشه فام باغ نزاکت است و بهار نزاکت است

4 آن کاو سبوی دختر رز می کشد به دوش منت کشد که حامل بار نزاکت است

1 باده نوشی و غزلخوانی دیوانه بجاست خنده گر نیست بجا گریهٔ مستانه بجاست

2 آدمی را به جهان کلبهٔ تن معمور است تا ستون نفس و آه در این خانه بجاست

3 آسمان در حرکت از اثر یک جام است دور برپاست اگر شیشه و پیمانه بجاست

4 بسته در هر خم مویش دل و جانی است به زور هر شکنجی که بر آن زلف دهد شانه بجاست

1 یار را از من چه می‌پرسی بپرس از دل کجاست محفل لیلی ز مجنون پرس در محمل کجاست

2 عالمی شد کشتهٔ شمشیر غم کو شاهدی تا برآید از میان گوید به ما قاتل کجاست

3 سیر دارم تا سحر امشب کنشت و کعبه را تا چراغ بی‌ریا روشن در این محفل کجاست

4 ای که صد گل می‌کنی هر لحظه در این بوستان جز تو در زیر زمین یک دانه بی‌حاصل کجاست

1 آه گرمی که به یاد تو ز دل ها برخاست مرده ای بود ز اعجاز مسیحا برخاست

2 نرگس از مستی چشم تو چنین شد بیمار سرو آزاد به تعظیم تو از جا برخاست

3 هر کجا بزم طرب ساز تو شد از راه ادب زود بنشست ز پا ساغر و مینا برخاست

4 به هوای گل رخسار تو از پردهٔ غیب غنچه بیرون شد و نرگس به تماشا برخاست

1 به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست

2 برای آن که کند بوسه آستان تو را زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست

3 غبار نیست در این راه بلکه این گردی است که از فشاندن عصیان عصیان برخاست

4 به ذوق نشئهٔ احرام طوف مرقد تو عصا فکند ز کف پیر چون جوان برخاست

1 حرف هر کس ز فکر خام خود است جنبش هر که از مقام خود است

2 آسمان با وجود این همه شأن متفکر به صبح و شام خود است

3 دیده ام شیخ و پیر و ترسا را هر که در فکر کام و جام خود است

4 واعظی را که زیر پا کرسی است عاشق صنعت کلام خود است

1 مدح رخ زیبای تو عنوان سعیداست تعریف قدرت مطلع دیوان سعیداست

2 آن چشمه که نامش به جهان آب حیات است یک قطره ای از دیدهٔ گریان سعیداست

3 لخت جگر سوخته و سینهٔ بریان پیوسته کباب و مزهٔ خوان سعیداست

4 با غیر نبستیم و در دل ننشستیم اندوه و غم و درد تو مهمان سعیداست

1 هر آن دلی که به زلف بتی گرفتار است ز دام جستهٔ تسبیح و قید زنار است

2 چرا به سر نزند لاله را که آن داغی میان سوختگان عاشق وفادار است

3 جهان به خانهٔ تاریک و تنگ می ماند که هر طرف بروی پیش روی دیوار است

4 اگر چه خاتم دل ها به نام اوست چه سود؟ که چون نگین سلیمان به دست اغیار است

1 حلب شهر و نعیما شهریار است سعادت پیشکار و بخت یار است

2 سپاهش قدسیان اقبال شاطر همافخرد که او را سایه دار است

3 به تصویرش فرنگستان گرفتار در این حیرت حلب آیینه دار است

4 سلحدار است چشم می پرستش نگاه تیز تیغ آبدار است

1 چون دل دلیل نیست تن و [دل] برابر است آبی که [تشنگی] نبرد گل برابر است

2 [جایی] که بحر وصل به گرداب [بیخودی] است جام شراب و مرشد و کامل برابر است

3 مردی که [خو] به وادی حیرت گرفته است صحرا و باغ و جاده و منزل برابر است

4 گر خیر از برای عوض می کنند خلق پس در طمع کریم به سایل برابر است

آثار سعیدا

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی