شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما از سعیدا غزل 36
1. شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
...
1. شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
...
1. ما را اگرچه [خوار] نمود افتقار ما
آن است بیشتر سبب افتخار ما
...
1. بی غم نفسی نیست دل باخبر ما
زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
...
1. جلا می دهد سینه را اخگر ما
ز دل می برد زنگ، خاکستر ما
...
1. برتر از عرش است ای عشاق، سیران شما
دور گردون هست تقلیدی ز دوران شما
...
1. جامع رشک جنان فیض اثر دیدیم ما
گوییا در شام دنیای دگر دیدیم ما
...
1. رو به هر کوهی نماید طور میدانیم ما
هرکه گوید حرف حق منصور میدانیم ما
...
1. چون تیر پیچ و تاب ندارد کمان ما
پاک است از ریا و حسد خاندان ما
...
1. برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما
از دست نارسا ننمود آستین ما
...
1. جز لاله نیست چشم سیاهی به راه ما
غیر از دلی شکسته نباشد پناه ما
...
1. بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما
مژگان چشم آبله شد خار راه ما
...
1. شور عشق است و جنون حاصل و سرمایهٔ ما
سنگ طفلان بود از خان غمش دایهٔ ما
...