چین فدا باد زلف پرچین را از سعیدا غزل 25
1. چین فدا باد زلف پرچین را
مدد از کفر می رسد دین را
...
1. چین فدا باد زلف پرچین را
مدد از کفر می رسد دین را
...
1. هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را
می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را
...
1. نتوان یافت به خود منزل و مأوای تو را
که ندیده است به غیر از تو کسی جای تو را
...
1. تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را
تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را
...
1. نمی دانم چرا کج بسته اند آیین ابرو را
که می دارند با شمشیر، قایم دین ابرو را
...
1. خط یاقوت لعلش تا نمود آن مصحف رو را
نگاهش می کند تفسیر، بسم الله ابرو را
...
1. ز مجنون پرس اگر خواهی سراغ چشم آهو را
دل دیوانه می داند نگاه طفل بدخو را
...
1. راه رفتن کس نفرماید ز پا افتاده را
نیست تکلیفی ز عالم مردم آزاده را
...
1. بشکند آن تندخو چون آستین جامه را
می کند خون شهیدان زینت هنگامه را
...
1. راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را
راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را
...
1. رفتار محال است ز کوی تو کسی را
نبود گذر از یک سر موی تو کسی را
...