پاس گر می داشتم شب های تار خویش را از سعیدا غزل 13
1. پاس گر می داشتم شب های تار خویش را
صید می کردم دل معنی شکار خویش را
...
1. پاس گر می داشتم شب های تار خویش را
صید می کردم دل معنی شکار خویش را
...
1. بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را
چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را
...
1. در فصل غیر یافته ام من وصال را
یارب مباد فاصله این اتصال را
...
1. تا شد حکیمم عشق او با درد شد الفت مرا
تا شد رفیقم درد او رفت از سرم گرد هوا
...
1. لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا
بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا
...
1. همچو ساغر تا به لب همدم نمیسازد مرا
از شراب تلخ غم، بیغم نمیسازد مرا
...
1. دست گیرید ساغر غم را
پاس دارید خاطر هم را
...
1. انگشت تعرض نرسیده سخنم را
آسیب خزان راه ندیده چمنم را
...
1. مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا
که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا
...
1. به آب دیده کنم سبز، خط ریحان را
غبار کفر، لباس است حسن ایمان را
...
1. زمین شوره، ای جان، کی شناسد قدر باران را؟
دلی اندوهگین داند صفای چشم گریان را
...
1. نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را
هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را
...