آثار سعیدا

صفحه 2 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سعیدا / دیوان اشعار سعیدا / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار سعیدا

1 عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را

2 بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است باز در پستان مادر می کند خون شیر را

3 گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود می برد از نالهٔ ما آه ما تأثیر را

4 نیست بیجا در شکنج زلف، دل را جستجو کعبه رو بیهوده کی سر می کند شبگیر را

1 پاس گر می داشتم شب های تار خویش را صید می کردم دل معنی شکار خویش را

2 از خیال موی او کردم قلم و آنگه [به چشم] نقش بربستم به خون دل نگار خویش را

3 مشرق خورشید می، شد چون دهان شیشه ام مغرب مینا نکردم جز کنار خویش را

4 در خیالش رفتم از خود خاطرم شد بی رقیب می کشم دزدیده از خود انتظار خویش را

1 نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را

2 در شب غریبی ها حلقه های زلف او طرفه منزل امنی است خاطر پریشان را

3 در ثبوت ذات او نفی جمله واجب بود بی حجاب گردیدم زان سراسر امکان را

4 دل به هرچه بستم باز خود به خود واشد بسته بر هوا دیدم رنگ و بوی دوران را

1 بشکند آن تندخو چون آستین جامه را می کند خون شهیدان زینت هنگامه را

2 در بیان آن کمر از مو قلم کردم نشد از خیال خود تراشیدم بنان خامه را

3 می تواند زاهد بیچاره از سر بگذرد لیک نتواند که بگذارد ز سر عمامه را

4 غنچهٔ مکتوب گل واگشت در صحن چمن می روم از خویش می گویم جواب نامه را

1 سودم به خاک پایش روی نیاز خود را فارغ شدم ز دنیا کردم نماز خود را

2 هرگز نمی کند شمع دیگر چراغ روشن پروانه گر نماید سوز و گداز خود را

3 سرچشمهٔ بقا را با زلف او چه نسبت کی می دهم به حیوان عمر دراز خود را

4 رفتیم تا سر خم لبریز شکوه دیدیم کردیم با صراحی افشای راز خود را

1 همچو ساغر تا به لب همدم نمی‌سازد مرا از شراب تلخ غم، بی‌غم نمی‌سازد مرا

2 باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست اخگر افسرده‌ام شبنم نمی‌سازد مرا

3 از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند حیرتی دارم که چون آدم نمی‌سازد مرا

4 ساقیا خشت از سر خم گیر پر کن هرچه هست امتحان دارم که از می کم نمی‌سازد مرا

1 گداخت سیم وش آن شوخ سیمبر ما را به پیچ و تاب درآورد آن کمر ما را

2 چو جام، گردش آن چشم پرخمار امروز ز حادثات جهان کرد بی خبر ما را

3 چو گردباد به خود ای نفس، چه می پیچی؟ چو آب برد لب خشک و چشم تر ما را

4 چه طالع است که هر گاه چون نگاه به غیر فکند تا نظر، افکند از نظر ما را

1 هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را

2 رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را

3 دایماً چشم تو انداز رمیدن دارد هیچ کس رام نکرد آهوی صحرای تو را

4 نشود تیره دل پاک تو از چین جبین موج بر هم نزند صافی دریای تو را

1 نتوان یافت به خود منزل و مأوای تو را که ندیده است به غیر از تو کسی جای تو را

2 عمرها شد که حنا کرده به خوبان بیعت که به کام دل خود بوسه زند پای تو را

3 فرق ننهادم و تغییر ندیدم دیدم مسجد و سبحه و زنار و کلیسای تو را

4 همه جا جای دل و جان عزیز است عزیز خوب گردیدم و دیدم همه اعضای تو را

1 الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را

2 خیالی ساز یارب هر جا که در بزم ما سازد بپرداز از حکایت های عالم محفل ما را

3 به شادی بگذران از تنگنای زندگی یارب مبادا غم در این وادی زند ره، محمل ما را

4 نمی خواهیم در محشر بهای خون خود از کس همان کن روبرو یک بار با ما قاتل ما را

آثار سعیدا

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی