آثار سعیدا

صفحه 2 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سعیدا / دیوان اشعار سعیدا / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار سعیدا

1 تا شانه شد مشاطه گر آن زلف عنبربیز را پامال شد مشک خطا در زیر پا شبدیز را

2 با زاهد بیمار دل برگوی ز افلاطون خم صحت شود گر بشکند با جام می پرهیز را

3 گردون اگر بر هم خورد خورشید دیگرگون شود مگذار تا پیچد به هم آن زلف پرانگیز را

4 در صحبت چون و چرا کم گوی سر عشق را زینهار با خامان مده جام می لبریز را

1 مصور چون به تصویر آورد موی میانش را چسان خواهد کشیدن با قلم مد بیانش را

2 دلم پیوسته از چین دو ابرویش حذر دارد که نتواند کشیدن غیر صانع کس کمانش را

3 کلالت نیست در نطقش سخن لیکن ز بیتابی چو بیرون می شود بوسیده می آید دهانش را

4 ز عین عالم نگردیده واقف حق نمی داند که کور از بی وقوفی ها یقین داند گمانش را

1 پاس گر می داشتم شب های تار خویش را صید می کردم دل معنی شکار خویش را

2 از خیال موی او کردم قلم و آنگه [به چشم] نقش بربستم به خون دل نگار خویش را

3 مشرق خورشید می، شد چون دهان شیشه ام مغرب مینا نکردم جز کنار خویش را

4 در خیالش رفتم از خود خاطرم شد بی رقیب می کشم دزدیده از خود انتظار خویش را

1 بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را

2 در موسمی که لاله قدح پر ز خون کند حیف است بی شراب گذاری ایاغ را

3 بس جستجوی یار که کردم ز هر دیار دانسته کس نداد ز جانان سراغ را

4 روغن کشم ز نرگس بادام، شام هجر روشن کنم به یاد نگاهی چراغ را

1 در فصل غیر یافته ام من وصال را یارب مباد فاصله این اتصال را

2 در خلوتی که بار نداری تو هم در او اول ببند با مژه راه خیال را

3 منمای چین جبهه به روی چو آفتاب بر هم مزن صفات جمال و جلال را

4 ای بی مثال آینه ها ساختی ز نور در قلب آدمی و نمودی مثال را

1 تا شد حکیمم عشق او با درد شد الفت مرا تا شد رفیقم درد او رفت از سرم گرد هوا

2 عمری است تا کار دلم خون خوردن و جان کندن است نی در غمت حالا مرا افتاده بر سر این بلا

3 از بخت می خواهم مدد جذبی ز زلف یار هم تا باز خاک راه او در دیده سازم توتیا

4 در کوی جانان می روی با کاروان عشق رو تا هر قدم در گوش جان از او رسد بانگ درا

1 لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا

2 تا همچو موج، نقش خودی را زدم بر آب در سینه داده همچو گهر بحر، جا مرا

3 عشق تو روشناس نعیم و جحیم کرد بیگانه کرد از دو جهان آشنا مرا

4 در عالم شمار منم کم ز هر چه هست گردون به دیده چون نکند توتیا مرا

1 همچو ساغر تا به لب همدم نمی‌سازد مرا از شراب تلخ غم، بی‌غم نمی‌سازد مرا

2 باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست اخگر افسرده‌ام شبنم نمی‌سازد مرا

3 از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند حیرتی دارم که چون آدم نمی‌سازد مرا

4 ساقیا خشت از سر خم گیر پر کن هرچه هست امتحان دارم که از می کم نمی‌سازد مرا

1 دست گیرید ساغر غم را پاس دارید خاطر هم را

2 تا ز خورشید گل عرق نکند کور سازید چشم شبنم را

3 قبلهٔ من شراب تلخ بیار چه کنم آب شور زمزم را

4 با چنین [وحشیی] چه سازد کس که به رم یاد می دهد رم را

1 انگشت تعرض نرسیده سخنم را آسیب خزان راه ندیده چمنم را

2 از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام چون زهر کند حرف مکرر دهنم را

3 ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل چون خلوت خود شهره مکن انجمنم را

4 دانی که چو من گور به آتش زده ای نیست گر باز کنی و بشکافی کفنم را

آثار سعیدا

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی