از آن زمان که غم او گرفته جای خیال از سعیدا غزل 441
1. از آن زمان که غم او گرفته جای خیال
دگر به گوشهٔ دل کم رسیده پای خیال
...
1. از آن زمان که غم او گرفته جای خیال
دگر به گوشهٔ دل کم رسیده پای خیال
...
1. بگذاشتم چو مهر نشانی ز دود دل
گردون مثال طاق روانی ز دود دل
...
1. گر شوی واقف تو ای بی حاصل از اسرار دل
حال دنیا و مافیها کنی در کار دل
...
1. نگهش خاطر آگاه نماند در دل
جلوهٔ قامت او آه نماند در دل
...
1. کس را چه آگهی است ز فکر متین دل
سرها شکسته بر سر آیین و دین دل
...
1. دارد بت نازک دلم صد جان به قربان در بغل
هر تار کفر زلف او پیچیده ایمان در بغل
...
1. شد شبنم بی مهر روان بر ورق گل
بلبل شده سرمست ز بوی عرق گل
...
1. ریزد خزان به خاک چو برگ و نوای گل
جز عندلیب نیست کسی آشنای گل
...
1. تشبیه تا به رنگ تو کردند روی گل
هرگز نمی رود ز دلم گفتگوی گل
...
1. به جمال تو بود دیدهٔ بینا مشغول
به خیال تو بود خاطر دانا مشغول
...
1. رزق و روزی را خدا چون گشته از اول کفیل
پس مگردان رو ز باب الله حق نعم الوکیل
...
1. گذشتم از می و از صاف و درد و شیشه و جام
که هر سه بی ته و بی حاصلند و بی انجام
...