خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش از سعیدا غزل 394
1. خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش
نخواندم لیکن از انداز پی بردم به مضمونش
...
1. خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش
نخواندم لیکن از انداز پی بردم به مضمونش
...
1. یار ما بنمود رو شد در حجاب از پرتوش
طرفه شمع است این که می گردد بتاب از پرتوش
...
1. اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش
به هر دو دست زنم جام عیش بر سر عیش
...
1. هر دم روم ز هوش و کنم خیر باد خویش
بی یاد او مباد بیابم به یاد خویش
...
1. برداشتیم چو نظر از اعتبار خویش
دیدیم بی مضایقه دیدار یار خویش
...
1. [دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش
در انتظار خویشم عمری است بر در خویش
...
1. بریده ام ز دو عالم به ارهٔ خلاص
که تا رسد به کفم برگ سدرهٔ اخلاص
...
1. کو چنان حالی که سازد از چنین حالم خلاص
[یا که ] پروازی که سازد از پر و بالم خلاص
...
1. من دیده ام آن را که مکانی نیست مشخص
از بسکه لطیف است از آن نیست مشخص
...
1. کدام تن که بود از خیال سر خالص
دلش ز خوب خلاص و ز بد نظر خالص
...
1. من به چشم و رخ آن سرو روانم مخلص
بنده ام در صفت جسم به جانم مخلص
...
1. دلا پادشاهی گدایی است محض
که نی را نوا بینوایی است محض
...