زان زمانی که تن و روح روانم دادند از سعیدا غزل 298
1. زان زمانی که تن و روح روانم دادند
دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
...
1. زان زمانی که تن و روح روانم دادند
دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
...
1. گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند
دایماً در عرق از گرمی بازار خودند
...
1. خوش آن کسان که به فکر دل فگار خودند
چو داغ لاله چراغ سر مزار خودند
...
1. خوش به آسانی به آخر راه مشکل میبرند
رهنوردانی که اول پی به منزل میبرند
...
1. نی چو پروانه همه ز آتش نسبت سوزند
عاشقان بیشتر از گرمی صحبت سوزند
...
1. دلبران چون به هوس رشتهٔ جان می سوزند
بیشتر از همه کس سوختگان می سوزند
...
1. آن که پشت دست رد بر نقره و زر میزند
سکهٔ همت به روی مهر و اختر میزند
...
1. هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند
صد موج بوسه بر لب خاموش می زند
...
1. موج دریای جنون کی دست بر دل میزند
میکشد میدان و هردم سر به ساحل میزند
...
1. [تیر] ماهت فصل نوروزی کند
بوریاباف تو زردوزی کند
...
1. هر که یاد قامت آن سروبالا می کند
بهر مطلع مصرع برجسته پیدا می کند
...
1. هر کس نظر به سوی تو از دور می کند
هر خانه را خیال تو پرنور می کند
...