رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد از سعیدا غزل 251
1. رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد
این کعبه را به سنگ جدایی خراب کرد
...
1. رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد
این کعبه را به سنگ جدایی خراب کرد
...
1. نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد
راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد
...
1. نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد
راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد
...
1. در سواد خط خوبان بسکه دل شبگیر کرد
همچو صبح صادقم در این سیاحت پیر کرد
...
1. داغ را چون لاله اجزای بدن خواهیم کرد
بعد از این مانند گل جا در چمن خواهیم کرد
...
1. کام تا هست تو را کامروا نتوان کرد
تا تو هستی به میان، هیچ صفا نتوان کرد
...
1. خرمی ز این دو روزه جان نتوان کرد
خواب در راه کاروان نتوان کرد
...
1. دی صبا قصهٔ آن کاکل پیچان می کرد
جمع می کرد دل خلق و پریشان می کرد
...
1. موج خیز گریهٔ ما چشم تر بار آورد
صندل پیشانی ما درد سر بار آورد
...
1. نی همین در نی از آن لب ناله حسرت میخورد
شکرستانها از آن تبخاله حسرت میخورد
...
1. آنچه قسمت کرده هرکس روزی خود میخورد
طعمهٔ خود باز و کرکس روزی خود میخورد
...
1. چون ز خون عاشق آن رخساره گل، مل میخورد
صد گره بالای هم از ناز کاکل میخورد
...