چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح از سعیدا غزل 203
1. چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح
نیارمید در این جسم از تپیدن، روح
...
1. چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح
نیارمید در این جسم از تپیدن، روح
...
1. به گوش عرش ز حق می رسد به لفظ فصیح
که به ز روی صبیح است حسن خط ملیح
...
1. مکن به روی دلارام من نظر گستاخ
مرو چو خس به دم اژدر شرر گستاخ
...
1. بندی چرا میان عداوت به کین چرخ؟
از دست ما درازتر است آستین چرخ
...
1. تنی بغیر عمل شد برای جان، دوزخ
به مرغ بی پر و بال است آشیان، دوزخ
...
1. ای خضر خو گرفته مذاقم به آب تلخ
بهتر بود ز آب حیاتم شراب تلخ
...
1. مرا ز حلقهٔ آن دربهدر پسند مباد
چو آفتاب خلاصم از آن کمند مباد
...
1. هر آن که روی تو را رنگ ارغوانی داد
مرا ز عشق تو رخسار زعفرانی داد
...
1. شیخ گر از سنت و فرضانه مییابد مراد
پیر ما از شیشه و پیمانه مییابد مراد
...
1. به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد
نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد
...
1. سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد
خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد
...
1. چون من بلندنظر گاه گاه می افتد
نظر به همتم از سر کلاه می افتد
...