ترسم ز دیده ای که در او هیچ خواب از سعیدا غزل 156
1. ترسم ز دیده ای که در او هیچ خواب نیست
از چشم زخم دام چه دل ها کباب نیست
1. ترسم ز دیده ای که در او هیچ خواب نیست
از چشم زخم دام چه دل ها کباب نیست
1. یار ما خوب است اما خوب نیست
با رقیبان خوب، با ما خوب نیست
1. در خراباتی که راه هستی و پندار نیست
بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست
1. مقصد از گردیدن شیب و فرازم سیر نیست
کافرام اما مراد و مقصد من دیر نیست
1. گر برد از هوش زان چشم سیه تقصیر نیست
غیر دل دادن به چشم شوخ او تدبیر نیست
1. صاحب نفسی را که اثر در نفسش نیست
نخلی است که جز غم ثمری پیشرسش نیست
1. بی ساخته در اهل کرم رسم کرم نیست
ورنه سخن اهل کرم لا و نعم نیست
1. ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست
ندیده لذت سر ما تنی که عریان نیست
1. جامه جز گردون اطلس در بر آزاده نیست
غیر موی سر کلاهی بر سر آزاده نیست
1. کار اهل الله را طعن از کسی زیبنده نیست
هرچه خواهد میکند عارف کسی را بنده نیست
1. عاشقان را رخصت دیدار آن مه پاره نیست
همچو خورشیدش کسی را طاقت نظاره نیست