آثار سعیدا

صفحه 13 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سعیدا / دیوان اشعار سعیدا / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار سعیدا

1 آن [چشم] دل سیه که [زمامم] گرفته است از دست اختیار، ‌عنانم گرفته است

2 من تیغ نیستم که به چرخم فتاده کار پس از چه رو فلک به فسانم گرفته است؟

3 شد گرد راه توسن دل، بیستون دل حق نگاه سرمه فشانم گرفته است

4 بالله من نه نیکم و نی ز اهل دانشم بیهوده آسمان به [گمانم] گرفته است

1 کسی که چشم تو را شوخ و دلربا گفته است خداش خیر دهد هر دو را بجا گفته است

2 غبار خاطر آیینه شد دمیدن خط به سنگ کار کند حرف حق خدا گفته است

3 فلک سجود و ملایک درود عیسی عشق کلیم، مطلب و جبریل این ندا گفته است

4 قدم به دیدهٔ آدم نه و ز عرش گداز شبی که دلبر من با خدا ثنا گفته است

1 عمری است سرو تا به وفا ایستاده است در یاد قامت تو به پا ایستاده است

2 شمع است در محبت جانان که شعله را بر سر گرفته است بجا ایستاده است

3 اعراف بود جای خوشی دلنشین چه سود آن هم میان خوف و رجا ایستاده است

4 هرگز به عاشقان ستمش کم نمی شود از جور گر نشست جفا ایستاده است

1 در پی آن زلف ای دل چون تو بس افتاده است این عنان بگسسته کی در دست کس افتاده است؟

2 کی تمنا می برآید از دهان تنگ او؟ آرزو مرغی است در دام هوس افتاده است

3 شورش دل باعث حبس نفس گردیده است ناله زنجیری است در پای نفس افتاده است

4 مرغ روحم قوت پرواز چون در خود بدید از شکست بال و پر در این قفس افتاده است

1 ز بس به راه تو دل بر سر دل افتاده است گذشتن از سر کوی تو مشکل افتاده است

2 به یک کرشمه رساند به پیشگاه امید چه شد که مرکب توفیق در گل افتاده است؟

3 به یک دو ساغر می هر که آمد از جا رفت به غیر خم که در این بزم، کامل افتاده است

4 دلم به عالم تسکین گرفته است مقام چو [کشتیی] که ز دریا به ساحل افتاده است

1 چشم او در بردن دل بی گناه افتاده است دلربایی شیوهٔ چشم سیاه افتاده است

2 با گلت مانند سازد یا به خورشید و قمر در میان این سه، دل در اشتباه افتاده است

3 می شود نیلوفر آن رخساره گاهی از نسیم از نزاکت بر رخش تاب از نگاه افتاده است

4 از غبار سینه ها پوشیده شد راه امید بسکه طالع کشته در این شاهراه افتاده است

1 غم دماغم را پریشان کرده است ناله جسمم را نیستان کرده است

2 هر گدایی را که چون از خود گذشت فقر را نازم که سلطان کرده است

3 هر که آسان دید دور چرخ را مشکلی را بر خود آسان کرده است

4 می تواند جسم ما را جان کند جان خود را آن که جانان کرده است

1 غافل از دین شیوهٔ خود رسم و آیین کرده است رسم و آیین رخنه ها در خانهٔ دین کرده است

2 شهسوار عشق در هنگامهٔ جان باختن عیش بی اندیشه را در خانهٔ زین کرده است

3 از شفق هر شب مس افلاک ظاهر می شود گرچه گردون از ریاضت بیضه زرین کرده است

4 می دهد رخ طرح با ما مدعی باز از چه روست بیدق خود را مگر امروز فرزین کرده است؟

1 نگاه شوخ [و] دل ساده روبه‌رو شده است ترا کباب و مرا باده آرزو شده است

2 خبر نشد سر مویی ز صبح روز فنا اگرچه ظاهر من چون جهان دو مو شده است

3 نه عاقلی است دلا کام جستن از آن لب در این دقیقه بسی حرف و گفتگو شده است

4 نمانده در جگرم قوت کشیدن آه گمان برند که داغ دلم نکو شده است

1 هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است در کنارش گیر زودی وقت دریاب آمده است

2 هر جواهر کان نمی خواهی تو را آید به دست گوهر مقصود در این بحر نایاب آمده است

3 بر صفا روی او منکر چسان گردد کسی چشم، بیت الله، ابرو طاق محراب آمده است

4 با خیال زلف در زنجیر کردم پای دل از تماشای رخش هرگه که بی تاب آمده است

آثار سعیدا

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعیدا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعیدا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی