کام خود از کوشش از صائب تبریزی دیوان اشعار 12
1. کام خود از کوشش امید می گیریم ما
بخت اگر باشد نبات از بید می گیریم ما
1. کام خود از کوشش امید می گیریم ما
بخت اگر باشد نبات از بید می گیریم ما
1. تا ز زیر سنگ می آید برون مجنون ما
محمل لیلی برون رفته است از هامون ما
1. ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را
که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را
1. (سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را
به داغ تشنگی تا چند سوزی زان لبان ما را؟)
1. یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را
حمایت کرد مور از برق آفت خرمن ما را
1. فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را
پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را
1. به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را
که جز گرد کدورت نیست حاصل خاکبازی را
1. ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟
غزال دشت از چشم که دارد خوش نگاهی را؟
1. نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!
که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما
1. بزم عشق است میا از در عادت به درون
شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا
1. جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟
روی گردان شدن از صحبت آیینه چرا؟
1. گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا
خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا