12 اثر از باب هشتم در آداب صحبت در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب هشتم در آداب صحبت در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب هشتم در آداب صحبت در گلستان

باب هشتم در آداب صحبت در گلستان سعدی شیرازی

عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد: هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم. ,

2 چو با سفله گویی به لطف و خوشی فزون گرددش کبر و گردنکشی

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد. ,

2 عام نادان پریشان روزگار به ز دانشمند ناپرهیزگار

3 کآن به نابینایی از راه اوفتاد وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد

جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. ,

دین به دنیا فروشان خرند، یوسف بفروشند تا چه خرند؟! ,

اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدَمَ اَن لاتَعبُدوا الشَّیطانَ؟ ,

4 به قول دشمن پیمان دوست بشکستی ببین که از که بریدی و با که پیوستی

شیطان با مخلصان برنمی‌آید و سلطان با مفلسان. ,

2 وامش مده آن که بی نماز است گر چه دهنش ز فاقه باز است

3 کاو فرض خدا نمی‌گزارد از قرض تو نیز غم ندارد

4 امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی از اینجا بر کن

هر که در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند. ,

لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه. ,

یوسف صدیق علیه السلام در خشکسال مصر سیر نخوردی تا گرسنگان فراموش نکند. ,

4 آن که در راحت و تنعم زیست او چه داند که حال گرسنه چیست

درویش ضعیف حال را در خشکی تنگ سال مپرس که چونی، الا به شرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش. ,

2 خری که بینی و باری به گل در افتاده به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش

3 کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش

دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم. ,

2 قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه به کفر یا به شکایت برآید از دهنی

3 فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری. ,

2 جهد رزق ار کنی و گر نکنی برساند خدای عز و جل

3 ور روی در دهان شیر و پلنگ نخورندت مگر به روز اجل

به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد. ,

2 شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات

صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد. ,

2 مسکین حریص در همه عالم همی‌رود او در قفای رزق و اجل در قفای او

آثار سعدی شیرازی

12 اثر از باب هشتم در آداب صحبت در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب هشتم در آداب صحبت در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی