دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود، نشان بماند. چون برادران یوسف که به دروغی موسوم شدند نیز به راست گفتن ایشان اعتماد نماند. قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمرا. ,
2 یکی را که عادت بود راستی خطایی رود در گذارند از او
3 و گر نامور شد به قول دروغ دگر راست باور ندارند از او
هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید. ,
2 نه هر بازو که در وی قوتی هست به مردی عاجزان را بشکند دست
3 ضعیفان را مکن بر دل گزندی که در مانی به جور زورمندی
اوّل كسی كه عَلَم بر جامه كرد و انگشتری در دست، جمشید بود. ,
گفتندش: چرا به چپ دادی و فضیلت راست راست؟ ,
گفت: راست را زینت راستی تمام است. ,
4 فریدون گفت نقّاشان چین را كه پیرامون خرگاهش بدوزند:
حق جل و علا میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد. ,
2 نعوذبالله اگر خلق غیب دان بودی کسی به حال خود از دست کس نیاسودی
زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن. ,
2 دونان نخورند و گوش دارند گویند امید به که خورده
3 روزی بینی به کام دشمن زر مانده و خاکسار مرده
نیکبختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند، زآن پیشتر که پسینیان به واقعهٔ او مثل زنند. ,
دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته کنند. ,
3 نرود مرغ سوی دانه فراز چون دگر مرغ بیند اندر بند
4 پند گیر از مصائب دگران تا نگیرند دیگران به تو پند
دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد. ,
2 کس نبیند بخیل فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد
3 ور کریمی دو صد گنه دارد کرمش عیبها فرو پوشد
همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی. ,
2 قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار
گر تیغِ قَهر بر کشد، نبی و ولی سر در کشد وگر غمزهٔ لطف بجُنباند، بَدان به نیکان در رساند. ,
2 گر به محشر خطابِ قهر کند انبیا را چه جایِ معذرت است
3 پرده از رویِ لطف گو بردار کاشقیا را امیدِ مغفرت است
بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟ ,
گفت: ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند؟ ,
3 آن که حظ آفرید و روزی داد یا فضیلت همی دهد یا بخت