زمین را ز آسمان نثار از سعدی شیرازی گلستان 95
1. زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءٍ یَتَرشَّحُ بِما فیهِ.
...
1. زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءٍ یَتَرشَّحُ بِما فیهِ.
...
1. حق جل و علا میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد.
...
1. زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن.
...
1. هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
...
1. عاقل چون خلاف اندر میان آمد بجهد و چو صلح بیند لنگر بنهد که آنجا سلامت بر کران است و اینجا حلاوت در میان.
...
1. درویشی به مناجات در میگفت: یا رب بر بدان رحمت كن كه بر نیكان خود رحمت كردهای كه مر ایشان را نیک آفریدهای.
...
1. اوّل كسی كه عَلَم بر جامه كرد و انگشتری در دست، جمشید بود.
...
1. بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟
...
1. نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.
...
1. شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. هرگز دو خصم به حق راضی پیش قاضی نروند.
...
1. همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی.
...
1. قحبهٔ پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنهٔ معزول از مردم آزاری.
...