هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است. ,
2 چون در آید مِه از تویی به سخن گر چه به دانی، اعتراض مکن
گر جور شکم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. ,
حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند، اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس. ,
3 اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب شبی ز معدهٔ سنگی شبی ز دلتنگی
بدخوی در دست ِ دشمنی گرفتار است که هر کجا رود از چنگ ِ عقوبت ِ او خلاص نیابد. ,
2 اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی ز دست خوی بد خویش در بلا باشد
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی. ,
2 گر سنگ همه لعل بدخشان بودی پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
پادشه را بر خیانت ِ کسی واقف مگردان، مگر آنگه که بر قبول ِ کلی واثق باشی و گر نه در هلاک ِ خویش سعی میکنی. ,
2 بسیج ِ سخن گفتن آنگاه کن که دانی که در کار گیرد سخُن
از تن بیدل طاعت نیاید و پوست بیمغز را بضاعت نشاید. ,
همه کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال. ,
2 یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
3 به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من درست نیست خدایا یهود میرانم
4 یهود گفت: به تورات میخورم سوگند! وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
هر که را دشمن پیش است، اگر نکشد دشمن خویش است. ,
2 سنگ بر دست و مار سر بر سنگ خیره رایی بود قیاس و درنگ
چو بینی که در سپاه ِ دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش. و گر جمع شوند، از پریشانی اندیشه کن. ,
2 برو با دوستان آسوده بنشین چو بینی در میان دشمنان جنگ
3 وگر بینی که با هم یکزبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
هر که نصیحت ِ خودرای میکند، او خود به نصیحتگری محتاج است. ,