1 به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
2 همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید از آنکه چون سگ صیدی نمیرود به شکار
3 نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست درختها همه سبزند و بوستان گلزار
4 چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟ چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
1 کجا همی رود این شاهد شکر گفتار؟ چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
2 به آفتاب نماند مگر به یک معنی که در تأمل او خیره میشود ابصار
3 نظر در آینهٔ روی عالم افروزش مثال صیقل از آیینه میبرد زنگار
4 برات خوبی و منشور لطف و زیبایی نبشته بر گل رویش به خط سبز عذار
1 به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
2 همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید از آنکه چون سگ صیدی نمیرود به شکار
3 نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست درختها همه سبزند و بوستان گلزار
4 چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟ چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
1 بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا در نبندد هوشیار
2 ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار
3 اینکه در شهنامهها آوردهاند رستم و رویینهتن اسفندیار
4 تا بدانند این خداوندان ملک کز بسی خلق است دنیا یادگار
1 نظر دریغ مدار از من ای مه منظور که مه دریغ نمیدارد از خلایق نور
2 به چشم نیک نگه کردهام تو را همه وقت چرا چو چشم بد افتادهام ز روی تو دور
3 تو را که درد نبودست جان من همه عمر چو دردمند بنالد نداریش معذور
4 تن درست چه داند به خواب نوشین در که شب چگونه به پایان همیبرد رنجور؟
1 هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل به صورتی ندهد صورتیست لایعقل
2 اگر همین خور و خوابست حاصل از عمرت به هیچ کار نیاید حیات بیحاصل
3 از آنکه من به تأمل درو گرفتارم هزار حیف بر آن کس که بگذرد غافل
4 نظر برفت و دل اندر کمند شوق بماند خطا کنند سفیهان و عهده بر عاقل
1 ای دل به کام خویش جهان را تو دیده گیر در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر
2 بستان و باغ ساخته و اندران بسی ایوان و قصر سر به فلک بر کشیده گیر
3 هر گنچ و هر خزانه که شاهان نهادهاند آن گنج و آن خزانه به چنگ آوریده گیر
4 با دوستان مشفق و یاران مهربان بنشسته و شراب مروق کشیده گیر
1 خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز رسیده بر سر الله اکبر شیراز
2 بدیده بار دگر آن بهشت روی زمین که بار ایمنی آرد نه جور قحط و نیاز
3 نه لایق ظلماتست بالله این اقلیم که تختگاه سلیمان بدست و حضرت راز
4 هزار پیر و ولی بیش باشد اندر وی که کعبه بر سر ایشان همی کند پرواز
1 شکر و فضل خدای عزوجل که امیر بزرگوار اجل
2 شرف خاندان و دولت و ملک خانه تحویل کرد و جامه بدل
3 دیوش از راه معرفت میبرد ملکش بانگ زد که لاتفعل
4 نیکبختان به راحت ماضی نفروشند عیش مستقبل
1 بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا در نبندد هوشیار
2 ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار
3 اینکه در شهنامهها آوردهاند رستم و رویینهتن اسفندیار
4 تا بدانند این خداوندان ملک کز بسی خلق است دنیا یادگار