جهان بگشتم و آفاق سر به از سعدی شیرازی قصیده 40
1. جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم
به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم
...
1. جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم
به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم
...
1. من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم
که دل ببرد به چوگان زلف چون گویم
...
1. این منتی بر اهل زمین بود از آسمان
وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
...
1. برگ تحویل میکند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
...
1. تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان
به فضل و منت پروردگار عالمیان
...
1. شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان
اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
...
1. تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان
که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
...
1. ای محافل را به دیدار تو زین
طاعتت بر هوشمندان فرض عین
...
1. تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین
که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین
...