هیچ دانی که آب دیدهٔ از سعدی شیرازی قطعه 485
1. هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر
از دو چشم جوان چرا نچکد؟
1. هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر
از دو چشم جوان چرا نچکد؟
1. دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست
شرط یار آنست کز پیوند یارش نگسلد
1. حریف عمر به سر برده در فسوق و فجور
به وقت مرگ پشیمان همی خورد سوگند
1. یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
1. بسا بساط خداوند ملک دولت را
که آب دیدهٔ مظلوم در نور داند
1. وفا با هیچکس کردست گیتی
که با ما بر قرار خود بماند؟
1. نه سام و نریمان و افراسیاب
نه کسری و دارا و جمشید ماند
1. هر که مقصود و مرادش خور و خوابست از عمر
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
1. چو دولت خواهد آمد بندهای را
همه بیگانگانش خویش گردند
1. بسیار برفتند و به جایی نرسیدند
ارباب فنون با همه علمی که بخواندند
1. تا سگان را وجود پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
1. اگر خونی نریزد شاه عالم
بسا خونا که در عالم بریزند