آدمیسان و نیک محضر از سعدی شیرازی قطعه 509
1. آدمیسان و نیک محضر باش
تا تو را بر دواب فضل نهند
1. آدمیسان و نیک محضر باش
تا تو را بر دواب فضل نهند
1. تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند
1. رحمت صفت خدای باقیست
و آن را که خدای برگزیند
1. هیچ فرصت ورای آن مطلب
که کسی مرگ دشمنان بیند
1. الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلالزاده بایند
1. ناکسان را فراستیست عظیم
گرچه تاریک طبع و بدخویند
1. امیر ما عسل از دست خلق مینخورد
که زهر در قدح انگبین تواند بود
1. چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت
چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود
1. خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود
1. متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازرد و خلق را بربود
1. مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد
مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود
1. هزار سال به امید تو توانم بود
اگر مراد برآید هنوز باشد زود