هر که بر روی زمین مهلت از سعدی شیرازی قطعه 521
1. هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد
ای بسا روز که در زیر زمین خواهد بود
1. هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد
ای بسا روز که در زیر زمین خواهد بود
1. اگر ملازم خاک در کسی باشی
چو آستانه ندیم خسیت باید بود
1. نگر تا نبینی ز ظلم شهی
که از ظلم او سینهها چاک بود
1. روز قالی فشاندنست امروز
تا غبار از میان ما برود
1. گر خردمند از اوباش جفایی بیند
تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
1. هر که بینی مراد و راحت خویش
از همه خلق بیشتر خواهد
1. به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود
که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
1. ناگهان بانگ در سرای افتد
که فلان را محل وعده رسید
1. یارب این نامه سیه کردهٔ بیفایده عمر
همچنان از کرمت بر نگرفتست امید
1. حقیقتیست که دانا سرای عاریتی
ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
1. سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف
که بارگاه ملوک و صدور را شاید
1. نه آدمیست که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید