1 حاکم ظالم به سنان قلم دزدی بیتیر و کمان میکند
2 گله ما را گله از گرگ نیست این همه بیداد شبان میکند
3 آنکه زیان میرسد از وی به خلق فهم ندارد که زیان میکند
4 چون نکند رخنه به دیوار باغ دزد، که ناطور همان میکند
1 هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر از دو چشم جوان چرا نچکد؟
2 برف بر بام سالخوردهٔ ماست آب در خانهٔ شما نچکد
1 گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست و آتش و صعقه پیش و پس باشد
2 تو پریشان نکردهای کس را چه پریشانیت ز کس باشد؟
3 خونیان را بود ز شحنه هراس شبروان را غم از عسس باشد
4 راستی پیشه گیر و ایمن باش که رهانندهٔ تو بس باشد
1 از دست تهی کرم نیاید هر چند دلش جواد باشد
2 مسکین چه کند سوار چالاک چون اسب نه بر مراد باشد
1 رسم و آیین پادشاهانست که خردمند را عزیز کنند
2 وز پس عهد او وفاداری با خردمندزاده نیز کنند
1 خر به سعی آدمی نخواهد شد گرچه در پای منبری باشد
2 و آدمی را که تربیت نکنند تا به صد سالگی خری باشد
1 نگین ختم رسالت پیمبر عربی شفیع روز قیامت محمد مختار
2 اگر نه واسطهٔ موی و روی او بودی خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار
1 مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود
2 سفله گو روی مگردان که اگر قارونست کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود
1 بردند پیمبران و پاکان از بیادبان جفای بسیار
2 دل تنگ من که پتک و سندان پیوسته درم زنند و دینار
3 قدر زر و سیم کم نگردد و آهن نشود بزرگ مقدار
1 ای غره به رحمت خداوند در رحمت او کسی چه گوید
2 هر چند مثرست باران تا دانه نیفکنی نروید