1 روز قالی فشاندنست امروز تا غبار از میان ما برود
2 چون مگس در سرای گرد آمد خوان نباید نهاد تا برود
3 هر که ناخوانده آید از در قوم نیک باشد که ناشتا برود
1 یارب این نامه سیه کردهٔ بیفایده عمر همچنان از کرمت بر نگرفتست امید
2 گر به زندان عقوبت بریم روز شمار جای آنست که محبوس بمانم جاوید
3 هر درختی ثمری دارد و هرکس هنری من بیمایهٔ بدبخت، تهیدست چو بید
4 لیکن از مشرق الطاف الهی نه عجب که چو شب روز شود بر هه تابد خورشید
1 متکلف به نغمه در قرآن حق بیازرد و خلق را بربود
2 آن یکی خسر آن دگر باشد مایه وقتی زیان و وقتی سود
3 ناخوشآواز اگر دراز کشد نه خداوندی خلق ازو خشنود
1 به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
2 به لطف و خوی تو در بوستان موجودات شکوفهای نشکفت و شمامهای ندمید
3 چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی به من رسید که کردی ولی به من نرسید
1 یکی نصیحت درویشوار خواهم کرد اگر موافق شاه زمانه میآید
2 اگرچه غالبی از دشمن ضعیف بترس که تیر آه سحر با نشانه میآید
1 به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
2 تبرک از در قاضی چو بازش آوردی دیانت از در دیگر برون شود ناچار
1 فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
2 همت هزار بار از ان سختتر زند ضربت، که شیر شرزه و شمشیر آبدار
1 عنکبوت ضعیف نتواند که رود چون درندگان به شکار
2 رزق او را پری و بالی داد تا به دامش دراوفتد ناچار
1 نه آدمیست که در خرمی و مجموعی به خستگان پراکنده بر نبخشاید
2 گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب وگر گلیم رفیق آب میبرد شاید
1 گر خردمند از اوباش جفایی بیند تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
2 سنگ بیقیمت اگر کاسهٔ زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود