1 چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود
2 به تازیانهٔ مرگ از سرش به در کردند که سلطنت به سر تازیانه میفرمود
3 نفس که نفس برو تکیه میکند بادست به وقت مرگ بداند که باد میپیمود
1 خداوند کشور خطا میکند شب و روز ضایع به خمر و خمار
2 جهانبانی و تخت کیخسروی مقامی بزرگست کوچک مدار
3 که گر پای طفلی برآید به سنگ خدای از تو پرسد به روز شمار
1 ناگهان بانگ در سرای افتد که فلان را محل وعده رسید
2 دوستان آمدند تا لب گور قدمی چند و باز پس گردید
3 وان کزو دوستر نمیداری مال و ملک و قباله برد و کلید
4 وین که پیوسته با تو خواهد بود عمل تست نفس پاک و پلید
1 روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
2 باش تا دست دهد دولت ایام وصال بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
1 نگر تا نبینی ز ظلم شهی که از ظلم او سینهها چاک بود
2 ازیرا که دیدیم کز بد بتر بسی اندرین عالم خاک بود
3 چو شد روز آمد شب تیره رنگ چو جمشید بگذشت ضحاک بود
1 هزار سال به امید تو توانم بود اگر مراد برآید هنوز باشد زود
2 اگر مراد نیابم مرا امید بسست نه هر که رفت رسید و نه هر که گفت شنود
1 حدیث وقف به جایی رسید در شیراز که نیست جز سلسل البول را در او ادرار
2 فقیه گرسنه تحصیل چون تواند کرد مگر به روز گدایی کند، به شب تکرار
1 امیر ما عسل از دست خلق مینخورد که زهر در قدح انگبین تواند بود
2 عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز حذر نمیکند از تیر آه زهرآلود
1 اگر ملازم خاک در کسی باشی چو آستانه ندیم خسیت باید بود
2 ز بهر نعمت دنیا که خاک بر سر او برین مثال که گفتم بسیت باید بود
3 هزار سال تنعم کنی بدان نرسد که یک زمان به مراد کسیت باید بود
1 دوش مرغی به صبح مینالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
2 یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش
3 گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش
4 گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح خوان و من خاموش