1 پروردگار خلق خدایی به کس نداد تا همچو کعبه روی بمالند بر درش
2 از مال و دستگاه خداوند قدر و جاه چون راحتی به کس نرسد خاک بر سرش
1 دشمنت خود مباد وگر باشد دیده بردوخته به تیر خدنگ
2 سر خصمت به گرز کوفته باد بیروان اوفتاده در صف جنگ
3 خون و دندانش از دهن پرتاب چون اناری که بشکنی به دو سنگ
1 هاونا گفتم از چه مینالی وز چه فریاد میکنی هموار
2 گفت خاموش چون شوم سعدی کاین همه کوفت میخورم از یار
1 پادشاهان پاسبانانند مر درویش را پند پیران تلخ باشد بشنو و بدخو مباش
2 چون کمند انداخت دزد و رخت مسکینی ببرد پاسبان خفته خواهی باش و خواهی گو مباش
1 شجر مقل در بیابانها نرسد هرگز آفتی به برش
2 رطب از شاهدی و شیرینی سنگها میزنند بر شجرش
3 بلبل اندر قفس نمیماند سالها، جز به علت هنرش
4 زاغ ملعون از آن خسیسترست که فرستند باز بر اثرش
1 خواجه تشریفم فرستادی و مال مالت افزون باد و خصمت پایمال
2 هر به دیناریت سالی عمر باد تا بمانی ششصد و پنجاه سال
1 پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟ یکی نصیحت من گوش دار جان عزیز
2 به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
1 کسان که تلخی حاجت نیازمودستند ترش کنند و بتابند روی از اهل سؤال
2 تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست قیاس کن که درو خود چگونه باشد حال؟
1 هر چه میکرد با ضعیفان دزد شحنه با دزد باز کرد امروز
2 ملخ آمد که بوستان بخورد بوستانبان ملخ بخورد امروز
1 آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم
2 گله از دست ستمکار به سلطان گویند چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟