1 یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم الیک الا اراد الله اسعاده
2 لا یطلب الخیر الا من معادنه و انت صاحب خیر الزم العاده
1 مردکی غرقه بود در جیحون در سمرقند بود پندارم
2 بانگ میکرد و زار مینالید که دریغا کلاه و دستارم
1 مثل وقوفک عندالله فی ملاء یوم التغابن و استیقظ لمزدجر
2 یا فاعل الذنب هل ترضی لنفسک فی قید الاساری و اخوان علی سرر
1 گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
2 من این ندانم، دانم تأمل اولیتر که تره نیست که چون برکنی بروید باز
1 خطاب حاکم عادل مثال بارانست چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
2 اگر رعایت خلقست منصف همه باش نه مال زید حلالست و خون عمرو حرام
1 ای که دانش به مردم آموزی آنچه گویی به خلق خود بنیوش
2 خویشتن را علاج مینکنی باری از عیب دیگران خاموش
3 محتسب کون برهنه در بازار قحبه را میزند که روی بپوش
1 لحا الله بعض الناس یأتی جهالة الی ساق محبوب یشبه بالبرد
2 و ساق حبیبی حین شمر ذیله کردن حریر ممتل ورق الورد
1 پیدا شود که مرد کدامست و زن کدام در تنگنای حلقهٔ مردان به روز جنگ
2 مردی درون شخص چو آتش در آهنست و آتش برون نیاید از آهن مگر به سنگ
1 دل مبند ای حکیم بر دنیا که نه چیزیست جاه مختصرش
2 شکر آنان خورند ازین غدار که ندانند زهر در شکرش
3 پیش ازان کز نظر بیفکندت ای برادر بیفکن از نظرش
4 هیچ مهلت نمیدهد ایام که نه برمیکند به یکدگرش
1 مگسی گفت عنکبوتی را کاین چه ساقست و ساعد باریک
2 گفت اگر در کمند من افتی پیش چشمت جهان کنم تاریک