ضمیر مصلحت اندیش هر از سعدی شیرازی قطعه 605
1. ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجربت بزند بر محک دانایی
1. ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجربت بزند بر محک دانایی
1. مرا گر صاحب دیوان اعلی
چرا گوید به خدمت مینیایی
1. بشنو از من سخنی حق پدر فرزندی
گر به رای من و اندیشهٔ من خرسندی
1. رحم الله معشر الماضین
که به مردی قدم سپردندی
1. نجس ار پیرهن شبلی و معروف بپوشد
همه دانند که از سگ نتوان شست پلیدی
1. خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس
بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
1. دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت
گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
1. غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟
همصحبت تو همچو تو باید هنروری
1. اگر ممالک روی زمین به دست آری
وز آسمان بربایی کلاه جباری
1. ای پسندیده حیف بر درویش
تا دل پادشه به دست آری
1. شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری