در حدود ری یکی دیوانه از سعدی شیرازی قطعه 450
1. در حدود ری یکی دیوانه بود
سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
1. در حدود ری یکی دیوانه بود
سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
1. بیا که پرده برانداختم ز صورت حال
من آن نیم که سخن در غلاف خواهم گفت
1. به تماشای میوه راضی شو
ای که دستت نمیرسد بر شاخ
1. چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت بر کاخ
1. شنیدم که بیوهزنی دردمند
همی گفت و رخ بر زمین مینهاد
1. یارب کمال عافیتت بر دوام باد
اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
1. مرا از بهر دیناری ثنا گفت
که بختت با سعادت مقترن باد
1. بر تربت دوستان ماضی
بگذشت بسی ز بوستان باد
1. ای بلند اختر خدایت عمر جاویدان دهاد
وآنچه پیروزی و بهروزی در آنست آن دهاد
1. پسر نورسیده شاید بود
که نود ساله چون پدر گردد
1. بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد
برو بپرس که خسرو ازین میانه چه برد
1. جوشن بیار و نیزه و بر گستوان ورد
تا روی آفتاب معفر کنم به گرد