1 طریق و رسم صاحبدولتانست که بنوازند مردان نکو را
2 دگر چون با خداوندان بقا داد نکو دارند فرزندان او را
1 به سکندر نه ملک ماند و نه مال به فریدون نه تاج ماند و نه تخت
2 بیش از آن کن حساب خود که تو را دیگری در حساب گیرد سخت
1 در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست
2 کیمخت نافه را که حقیرست و شوخگن قیمت بدان کنند که پر مشک اذفرست
1 دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیارست
2 کان بداخلاق بیمروت را سنگ بر سر زدن سزاوار است
1 کسی گفت عزت به مال اندرست که دنیا و دین را درم یاورست
2 چه مردی کند زور بازوی جاه؟ که بیمال، سلطان بیلشکرست
3 تهیدست با هیبت و بانگ و نام زن زشتروی نکو چادرست
4 بدان مرغ ماند که بر جسم او پر و ریش بسیار و خود لاغرست
1 مباش غره به گفتار مادح طماع که دام مکر نهاد از برای صید نصیب
2 امیر ظالم جاهل که خون خلق خورد چگونه عالم و عادل شود به قول خطیب
1 یکی از بخت کامران بینی دیگری تنگ عیش و کوتهدست
2 آن در آن چاه خویشتن نفتاد وین برین تخت خویشتن ننشست
3 تاج دولت خدای میبخشد هر که را این مقام و رتبت هست
4 لاجرم خلق را به خدمت او کمر بندگی بباید بست
1 خداوندیست تدبیر جهان را بری از شبه و مثل و جنس و همتا
2 اگر روزی مرادت بر نیارد جزع سودی ندارد صبر کن تا
1 هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟
2 نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
1 احدا سامع المناجات صمدا کافی المهمات
2 هیچ پوشیده از تو پنهان نیست عالم السر و الخفیات
3 زیر و بالا نمیتوانم گفت خالق الارض والسموات
4 شکر و حمد تو چون توانم گفت حافظ فی جمع حالات