ای ماه شبافروز شبستانافروز از سعدی شیرازی رباعی 83
1. ای ماه شبافروز شبستانافروز
خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز
1. ای ماه شبافروز شبستانافروز
خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز
1. یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
1. رویی که نخواستم که بیند همه کس
الا شب و روز پیش من باشد و بس
1. گر بیخبران و عیبگویان از پس
منسوب کنندم به هوی و به هوس
1. منعم که به عیش میرود روز و شبش
نالیدن درویش نداند سببش
1. نونیست کشیده عارض موزونش
وآن خال معنبر نقطی بر نونش
1. گویند مرا صوابرایان به هوش
چون دست نمیرسد به خرسندی کوش
1. همسایه که میل طبع بینی سویش
فردوس برین بود سرا در کویش
1. یا همچو همای بر من افکن پر خویش
تا بندگیت کنم به جان و سر خویش
1. ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
1. گر دست دهد دولت ایام وصال
ور سر برود در سر سودای محال
1. خود را به مقام شیر میدانستم
چون خصم آمد به روبهی مانستم