1 مردان نه بهشت و رنگ و بو میخواهند یا موی خوش و روی نکو میخواهند
2 یاری دارند مثل و مانندش نیست در دنیی و آخرت هم او میخواهند
1 کس عیب نظر باختن ما نکند زیرا که نظر داعی تنها نکند
2 بیکار بهیمهای و کژ طبع کسی کو فرق میان زشت و زیبا نکند
1 داد طرب از عمر بده تا برود تا ماه برآید و ثریا برود
2 ور خواب گران شود بخسبیم به صبح چندانکه نماز چاشت از ما برود
1 کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد با دوست به پایان نشنیدیم که برد
2 مقراض به دشمنی سرش برمیداشت پروانه به دوستیش در پا میمرد
1 هر چند که عیبم از قفا میگویند دشنام و دروغ و ناسزا میگویند
2 نتوان به حدیث دشمن از دوست برید دانی چه؟ رها کنیم تا میگویند
1 آن دوست که آرام دل ما باشد گویند که زشتست بهل تا باشد
2 شاید که به چشم کس نه زیبا باشد تا یاری از آن من تنها باشد
1 مشنو که مرا از تو صبوری باشد یا طاقت دوستی و دوری باشد
2 لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟ خرسندی عاشقان ضروری باشد
1 ای دوست گرفته بر سر ما دشمن یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
2 نادیدن دوست گرچه مشکل دردیست آسانتر ازان که بینمش با دشمن
1 من با دگری دست به پیمان ندهم دانم که نیوفتد حریف از تو به هم
2 دل بر تو نهم که راحت جان منی ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
1 ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
2 ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ آخر بنگویی که دلست این یا سنگ؟