1 شمع ارچه به گریه جانگدازی میکرد گریه زده خندهٔ مجازی میکرد
2 آن شوخ سرش را ببریدند و هنوز استاده بد و زباندرازی میکرد
1 ای باد چو عزم آن زمین خواهی کرد رخ در رخ یار نازنین خواهی کرد
2 از ماش بسی دعا و خدمت برسان گو یاد ز دوستان چنین خواهی کرد؟
1 آن دوست که آرام دل ما باشد گویند که زشتست بهل تا باشد
2 شاید که به چشم کس نه زیبا باشد تا یاری از آن من تنها باشد
1 آن را که جمال ماه پیکر باشد در هرچه نگه کند منور باشد
2 آیینه به دست هرکه ننماید نور از طلعت بیصفای او در باشد
1 آن را که نظر به سوی هر کس باشد در دیدهٔ صاحبنظران خس باشد
2 قاضی به دو شاهد بدهد فتوی شرع در مذهب عشق شاهدی بس باشد
1 هر سرو که در بسیط عالم باشد شاید که به پیش قامتت خم باشد
2 از سرو بلند هرگز این چشم مدار بالای دراز را خرد کم باشد
1 گر دست تو در خون روانم باشد مندیش که آن دم غم جانم باشد
2 گویم چه گناه از من مسکین آمد کو خسته شد از من غم آنم باشد
1 بیچاره کسی که بر تو مفتون باشد دور از تو گرش دلیست پر خون باشد
2 آن کش نفسی قرار بیروی تو نیست اندیش که بیتو مدتی چون باشد
1 آهو بره را که شیر در پی باشد بیچاره چه اعتماد بر وی باشد؟
2 این ملح در آب چند بتواند بود وین برف در آفتاب تا کی باشد؟
1 ما را به چه روی از تو صبوری باشد یا طاقت دوستی و دوری باشد
2 جایی که درخت گل سوری باشد جوشیدن بلبلان ضروری باشد