1 ای کودک لشکری که لشکر شکنی تا کی دل ما چو قلب کافر شکنی؟
2 آن را که تو تازیانه بر سر شکنی به زانکه ببینی و عنان برشکنی
1 کردیم بسی جام لبالب خالی تا بود که نهیم لب بران لب حالی
2 ترسنده ازان شدم که ناگاه ز جان بیوصل لبت کنمی قالب خالی
1 ای بیرخ تو چو لالهزارم دیده گرینده چو ابر نوبهارم دیده
2 روزی بینی در آرزوی رخ تو چون اشک چکیده در کنارم دیده
1 ای پیش تو لعبتان چینی حبشی کس چون تو صنوبر نخرامد به کشی
2 گر روی بگردانی و گر سر بکشی ما با تو خوشیم گر تو با ما نه خوشی
1 ای مطرب ازان حریف پیغامی ده وین دلشده را به عشوه آرامی ده
2 ای ساقی ازان دور وفا جامی ده ور رشک برد حسود، گو جامی ده
1 در وهم نیاید که چه شیرین دهنی اینست که دور از لب ودندان منی
2 ما را به سرای پادشاهان ره نیست تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
1 ای راهروان را گذر از کوی تو نه ما بیخبر از عشق و خبر سوی تو نه
2 هر تشنه که از دست تو بستاند آب از دست تو سیر گردد از روی تو نه
1 گر دشمن من به دوستی بگزینی مسکین چه کند با تو به جز مسکینی
2 صد جور بکن که همچنان مطبوعی صد تلخ بگو که همچنان شیرینی
1 گیرم که به فتوای خردمندی و رای از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
2 با میل که طبع میکند چتوان کرد؟ عیبست که در من آفریدست خدای
1 ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
2 دشمن چه کری کند که خونش ریزی از چشم عنایتش بینداز که مرد