ماهی امید عمرم از شست از سعدی شیرازی رباعی 837
1. ماهی امید عمرم از شست برفت
بیفایده عمرم چو شب مست برفت
1. ماهی امید عمرم از شست برفت
بیفایده عمرم چو شب مست برفت
1. دادار که بر ما در قسمت بگشاد
بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد
1. نه هر که زمانه کار او دربندد
فریاد و جزع بر آسمان پیوندد
1. ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد
گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
1. شاها سم اسبت آسمان میسپرد
از کید حسود و چشم بد غم نخورد
1. ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد
عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
1. از می طرب افزاید و مردی خیزد
وز طبع گیا خشکی و سردی خیزد
1. نادان همه جا با همه کس آمیزد
چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
1. هر کس که درست قول و پیمان باشد
او را چه غم از شحنه و سلطان باشد
1. هر دولت و مکنت که قضا میبخشد
در وهم نیاید که چرا میبخشد
1. بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند
هر یک به مراد خویشتن ملکی راند
1. نه هر که ستم بر دگری بتواند
بیباک چنانکه میرود میراند